فخرالدین عراقی (غزلیات)/در کوی خرابات، کسی را که نیاز است
ظاهر
در کوی خرابات، کسی را که نیاز است | هشیاری و مستیش همه عین نماز است | |||||
آنجا نپذیرند صلاح و ورع امروز | آنچ از تو پذیرند در آن کوی نیاز است | |||||
اسرار خرابات بجز مست نداند | هشیار چه داند که درین کوی چه راز است؟ | |||||
تا مستی رندان خرابات بدیدم | دیدم به حقیقت که جزین کار مجاز است | |||||
خواهی که درون حرم عشق خرامی؟ | در میکده بنشین که ره کعبه دراز است | |||||
هان! تا ننهی پای درین راه ببازی | زیرا که درین راه بسی شیب و فراز است | |||||
از میکدهها نالهی دلسوز برآمد | در زمزمهی عشق ندانم که چه ساز است؟ | |||||
در زلف بتان تا چه فریب است؟که پیوست | محمود پریشان سر زلف ایاز است | |||||
زان شعله که از روی بتان حسن تو افروخت | جان همه مشتاقان در سوز و گداز است | |||||
چون بر در میخانه مرا بار ندادند | رفتم به در صومعه، دیدم که فراز است | |||||
آواز ز میخانه برآمد که: عراقی | در باز تو خود را که در میکده باز است |