فخرالدین عراقی (غزلیات)/در کوی تو لولیی، گدایی
ظاهر
در کوی تو لولیی، گدایی | آمد به امید مرحبایی | |||||
بر خاک درت گدای مسکین | با آنکه نرفته بود جایی | |||||
از دولت لطف تو، که عام است | محروم چراست بینوایی؟ | |||||
پیش که رود؟ کجا گریزد؟ | از دست غمت شکسته پایی | |||||
مگذار که بی نصیب ماند | از درگه پادشه گدایی | |||||
چشمم ز رخ تو چشم دارد | هر دم به مبارکی لقایی | |||||
جانم ز لب تو میکند وام | هر لحظه به تازگی بقایی | |||||
جستم همه جای را، ندیدم | جز در دل تنگ جایگایی | |||||
بی روی تو هر رخی که دیدم | ننمود مرا جز ابتدایی | |||||
دل در سر زلف هر که بستم | دادم دل خود به اژدهایی | |||||
در بحر فراق غرق گشتم | دستم نگرفت آشنایی | |||||
در بادیهی بلا بماندم | راهم ننمود رهنمایی | |||||
در آینهی جهان ندیدم | جز عکس رخت جهان نمایی | |||||
خود هر چه بجز تو در جهان است | هست آن چو سراب یا صدایی | |||||
فیالجمله ندید دیدهی من | از تیرگی جهان صفایی | |||||
اکنون به در تو آمدم باز | یابم مگر از درت عطایی؟ | |||||
در چشم نهادهام که یابم | از خاک در تو توتیایی | |||||
در گلشن عشق تو عراقی | مرغی است که نیستش نوایی |