فخرالدین عراقی (غزلیات)/در کف جور تو افتادم، تو دان
ظاهر
در کف جور تو افتادم، تو دان | تن به هجران تو در دادم، تو دان | |||||
الغیاث، ای دوست، کز دست جفات | در کف صد گونه بیدادم، تو دان | |||||
بر امید آنکه بینم روی تو | لب ببستم، دیده بگشادم، تو دان | |||||
دل، که از دیدار تو محروم ماند | بر در لطفت فرستادم، تو دان | |||||
سالها جستم، ندیدم روی تو | از طلب اکنون به استادم، تو دان | |||||
چون نیم نومید ز امید بهی | بر در امیدت افتادم، تو دان | |||||
گر کسی حالم نداند، گو: مدان | از همه عالم چو آزادم، تو دان | |||||
میگدازد تابش هجرت مرا | بر یخ است ای دوست، بنیادم، تو دان | |||||
گر ز نام من همی ننگ آیدت | خود مبر نامم، که من بادم، تو دان | |||||
ور همی دانی که شادم ز اندهت | هم به اندوهی بکن شادم، تو دان | |||||
چند نالم، چون عراقی، در غمت؟ | روز و شب در سوز و فریادم، تو دان |