فخرالدین عراقی (غزلیات)/در من نگرد یار دگربار که داند
ظاهر
در من نگرد یار دگربار که داند | زین پس دهدم بر در خود بار که داند؟ | |||||
از یاد خودم کرد فراموش به یکبار | یادآورد از من دگر آن یار که داند؟ | |||||
خون شد جگرم از غم و اندیشهی آن دوست | خشنود شود از من غمخوار که داند؟ | |||||
بیمار دلم، خسته جگر از غم عشقش | آید به عیادت بر بیمار که داند؟ | |||||
ای دشمن بدخواه، چه باشی به غمم شاد؟ | باشد که شود دوست دگربار که داند؟ | |||||
در بند امید، ای دل، بگشای دو دیده | باشد که ببینی رخ دلدار که داند؟ | |||||
روشن شود این تیره شب بخت عراقی | از صبح رخ یار وفادار که داند؟ |