پرش به محتوا

فخرالدین عراقی (غزلیات)/در ملک لایزالی دیدم من آنچه دیدم

از ویکی‌نبشته
فخرالدین عراقی (غزلیات) از فخرالدین عراقی
(در ملک لایزالی دیدم من آنچه دیدم)
  در ملک لایزالی دیدم من آنچه دیدم از خود شدم مبرا، وانگه به خود رسیدم  
  در خلوتی که ما را با دوست بود آنجا گفتم به بی‌زبانی، بی گوش هم شنیدم  
  خورشید وحدت اینک از مشرق وجودم طالع شده است، ازان من چون ذره ناپدیدم  
  باری، دری که هرگز بر کس نشد گشاده سر ازل مرا داد، از لطف خود، کلیدم  
  چون محو گشتم از خود همراه من عراقی بر آشیان وحدت بی‌بال و پر پریدم