فخرالدین عراقی (غزلیات)/در صومعه نگنجد رند شرابخانه
ظاهر
در صومعه نگنجد رند شرابخانه | ساقی، بده مغی را، درد می مغانه | |||||
ره ده قلندری را، در بزم دردنوشان | بنما مقامری را، راه قمارخانه | |||||
تا بشکند چو توبه، هر بت که میپرستید | تا جان نهد چو جرعه، شکرانه در میانه | |||||
بیرون شود، چو عنقا، از خانه سوی صحرا | پرواز گیرد از خود، بگذارد آشیانه | |||||
فارغ شود ز هستی وز خویشتن پرستی | بر هم زند ز مستی نیک و بد زمانه | |||||
در خلوتی چنین خوش چه خوش بود صبوحی! | با محرمی موافق، با همدمی یگانه | |||||
آورده روی در روی با شاهدی شکر لب | در کف می صبوحی، در سر می شبانه | |||||
ساقی شراب داده هر لحظه از دگر جام | مطرب سرود گفته هر دم دگر ترانه | |||||
باده حدیث جانان، باقی همه حکایت | نغمه خروش مستان دیگر همه فسانه | |||||
نظاره روی ساقی، نظارگی عراقی | خم خانه عشق باقی، باقی همه بهانه |