فخرالدین عراقی (غزلیات)/تنگ آمدم از وجود خود، تنگ
ظاهر
تنگ آمدم از وجود خود، تنگ | ای مرگ، به سوی من کن آهنگ | |||||
بازم خر ازین غم فراوان | فریاد رسم ازین دل تنگ | |||||
تا چند آخر امید یابیم؟ | تا کی به امید بوی یا رنگ؟ | |||||
کی بود که ز خود خلاص یابم | فارغ گردم ز نام و از ننگ؟ | |||||
افتادم در خلاب محنت | افتان خیزان، چو لاشهی لنگ | |||||
گر بر در دوست راه جویم | یک گام شود هزار فرسنگ | |||||
ور جانب خود کنم نگاهی | در دیدهی من فتد دو صد سنگ | |||||
ور در ره راستی روم راست | چون در نگرم، روم چو خرچنگ | |||||
ور زانکه به سوی گل برم دست | آید همه زخم خار در چنگ | |||||
دارم گلهها، ولی نه از دوست | از دشمن پر فسون و نیرنگ | |||||
با دوست مرا همیشه صلح است | با خود بود، ار بود مرا جنگ | |||||
این جمله شکایت از عراقی است | کو بر تن خود نگشت سرهنگ |