فخرالدین عراقی (غزلیات)/تا زخوبی دل ز من بربودهای
ظاهر
تا زخوبی دل ز من بربودهای | کمترک بر جان من بخشودهای | |||||
تا مرا بر خویش عاشق کردهای | روی خوب خود به من ننمودهای | |||||
بر من مسکین نمیبخشی، مگر | نالههای زار من نشنودهای؟ | |||||
از وفا و دوستی کم کردهای | در جفا و دشمنی افزودهای | |||||
کی خبر باشد تو را از حال من؟ | من چنین در رنج و تو آسودهای | |||||
کاشکی دانستمی باری که تو | هیچ با من یک نفس خوش بودهای؟ | |||||
تا در خود بر عراقی بستهای | صد در از محنت برو بگشودهای | |||||
کاشکی دانستمی باری که تو | با عراقی یک نفس خوش بودهای؟ |