فخرالدین عراقی (غزلیات)/بیدلی را بی سبب آزرده گیر
ظاهر
بیدلی را بی سبب آزرده گیر | خاکساری را به خاک اسپرده گیر | |||||
خستهای از جور عشقت کشته دان | والهای از عشق رویت مرده گیر | |||||
گر چنین خواهی کشیدن تیغ غم | جانم اندر تن چون خون افسرده گیر | |||||
چند خواهی کرد ازین جور و ستم؟ | بیدلی از غم به جان آزرده گیر | |||||
بردهای، هوش دلم، اکنون مرا | نیم جانی مانده وین هم برده گیر | |||||
گر بخواهی کرد تیمار دلم | از غم و تیمار جانم خرده گیر | |||||
ور عراقی را تو ننوازی کنون | عالمی از بهر او آزرده گیر |