فخرالدین عراقی (غزلیات)/بی‌جمال تو، ای جهان افروز

از ویکی‌نبشته
فخرالدین عراقی (غزلیات) از فخرالدین عراقی
(بی‌جمال تو، ای جهان افروز)
  بی‌جمال تو، ای جهان افروز چشم عشاق، تیره بیند روز  
  دل به ایوان عشق بار نیافت تا به کلی ز خود نکرد بروز  
  در بیابان عشق پی نبرد خانه پرورد لایجوز و یجوز  
  چه بلا بود کان به من نرسید؟ زین دل جانگداز درداندوز  
  عشق گوید مرا که: ای طالب چاک زن طیلسان و خرقه بسوز  
  دگر از فهم خویش قصه مخوان قصه خواهی؟ بیا ز ما آموز  
  بنشان، ای عراقی، آتش خویش پس چراغی ز عشق ما افروز