فخرالدین عراقی (غزلیات)/بیا بیا، که نسیم بهار میگذرد
ظاهر
بیا بیا، که نسیم بهار میگذرد | بیا، که گل ز رخت شرمسار میگذرد | |||||
بیا، که وقت بهار است و موسم شادی | مدار منتظرم، وقت کار میگذرد | |||||
ز راه لطف به صحرا خرام یک نفسی | که عیش تازه کنم، چون بهار میگذرد | |||||
نسیم لطف تو از کوی میبرد هر دم | غمی که بر دل این جان فگار میگذرد | |||||
ز جام وصل تو ناخورده جرعهای دل من | ز بزم عیش تو در سر خمار میگذرد | |||||
سحرگهی که به کوی دلم گذر کردی | به دیده گفت دلم: کان شکار میگذرد | |||||
چو دیده کرد نظر صدهزار عاشق دید | که نعره میزد هر یک که: یار میگذرد | |||||
به گوش جان عراقی رسید آن زاری | از آن ز کوی تو زار و نزار میگذرد |