فخرالدین عراقی (غزلیات)/بیا، که بیرخ زیبات دل به جان آمد
ظاهر
بیا، که بیرخ زیبات دل به جان آمد | بیا، که بیتو همه سود من زیان آمد | |||||
بیا، که بهر تو جان از جهان کرانه گرفت | بیا، که بیتو دلم جمله در میان آمد | |||||
بیا، که خانهی دل گرچه تنگ و تاریک است | دمی برای دل ما درون توان آمد | |||||
بیا، که غیر تو در چشم من نیامد هیچ | جز آب دیده که بر چشم من روان آمد | |||||
نگر هر آنچه که بر هیچکس نیامده بود | برین شکسته دلم از غم تو آن آمد | |||||
دل شکستهام آن لحظه دل ز جان برداشت | که رسم جور و جفای تو در جهان آمد | |||||
ز جور یار چه نالم؟ که طالع دل من | چنان که بخت عراقی است همچنان آمد |