فخرالدین عراقی (غزلیات)/بیا، که بیتو به جان آمدم ز تنهایی
ظاهر
بیا، که بیتو به جان آمدم ز تنهایی | نمانده صبر و مرا بیش ازین شکیبایی | |||||
بیا، که جان مرا بیتو نیست برگ حیات | بیا، که چشم مرا بیتو نیست بینایی | |||||
بیا، که بیتو دلم راحتی نمییابد | بیا، که بیتو ندارد دو دیده بینایی | |||||
اگر جهان همه زیر و زبر شود ز غمت | تو را چه غم؟ که تو خو کردهای به تنهایی | |||||
حجاب روی تو هم روی توست در همه حال | نهانی از همه عالم ز بسکه پیدایی | |||||
عروس حسن تو را هیچ درنمییابد | به گاه جلوه، مگر دیدهی تماشایی | |||||
ز بس که بر سر کوی تو نالهها کردم | بسوخت بر من مسکین دل تماشایی | |||||
ندیده روی تو، از عشق عالمی مرده | یکی نماند، اگر خود جمال بنمایی | |||||
ز چهره پرده برانداز، تا سر اندازی | روان فشاند بر روی تو ز شیدایی | |||||
به پرده در چه نشینی؟ چه باشد ار نفسی | به پرسش دل بیچارهای برون آیی! | |||||
نظر کنی به دل خستهی شکسته دلی | مگر که رحمتت آید، برو ببخشایی | |||||
دل عراقی بیچاره آرزومند است | امید بسته که: تا کی نقاب بگشایی؟ |