فخرالدین عراقی (غزلیات)/بنمای به من رویت، یارات نمیافتد
ظاهر
بنمای به من رویت، یارات نمیافتد | آری چه توان کردن؟ با مات نمیافتد | |||||
گیرم که نمیافتد با وصل منت رایی | با جور و جفا، باری، همرات نمیافتد؟ | |||||
میافتدت این یک دم کیی براین پر غم | شادم کنی و خرم، هان یات نمیافتد؟ | |||||
هر بیدل و شیدایی افتاده به سودایی | وندر دل من الا سودات نمیافتد | |||||
با عشق تو میبازم شطرنج وفا، لیکن | از بخت بدم، باری، جز مات نمیافتد | |||||
از غمزهی خونریزت هرجای شبیخون است | شب نیست که این بازی صد جات نمیافتد | |||||
افتاده دو صد شیون از جور تو هرجایی | این جور و جفا با من تنهات نمیافتد | |||||
بیچاره عراقی، هان! دم درکش و خون میخور | چون هیچ دمی با او گیرات نمیافتد |