فخرالدین عراقی (غزلیات)/بتم از غمزه و ابرو، همه تیر و کمان سازد
ظاهر
بتم از غمزه و ابرو، همه تیر و کمان سازد | به غمزه خون دل ریزد به ابرو کار جان سازد | |||||
چو در دام سر زلفش همه عالم گرفتار است | چرا مژگان کند ناوک چرا ابرو کمان سازد؟ | |||||
خرابی ها کند چشمش که نتوان کرد در عالم | چه شاید گفت با مستی که خود را ناتوان سازد؟ | |||||
دل و جان همه عالم فدای لعل نوشینش | که چون جام طرب نوشد دو عالم جرعهدان سازد | |||||
غلام آن نگارینم که از رخ مجلس افروزد | لب او از شکر خنده شراب عاشقان سازد | |||||
بتی کز حسن در عالم نمیگنجد عجب دارم | که دایم در دل تنگم چگونه خان و مان سازد؟ | |||||
عراقی، بگذر از غوغا، دلی فارغ به دست آور | که سیمرغ وصال او در آنجا آشیان سازد |