فخرالدین عراقی (غزلیات)/باز دل از در تو دور افتاد
ظاهر
باز دل از در تو دور افتاد | در کف صد بلا صبور افتاد | |||||
نیک نزدیک بود بر در تو | تا چه بد کرد کز تو دور افتاد | |||||
یا حسد برد دشمن بد دل | یا مرا دوستی غیور افتاد | |||||
ماتم خویشتن همی دارد | چون مصیبت زده، ز سور افتاد | |||||
چون ز خاک در تو سرمه نیافت | دیدهام بیضیا و نور افتاد | |||||
جان که یک ذره انده تو بیافت | در طربخانهی سرور افتاد | |||||
از بهشت رخ تو بیخبر است | تن که در آرزوی حور افتاد | |||||
چون عراقی نیافت راه به تو | گمرهی گشت و در غرور افتاد |