فخرالدین عراقی (غزلیات)/ای در میان جانم گنجی نهان نهاده
ظاهر
ای در میان جانم گنجی نهان نهاده | بس نکتههای معنی اندر زبان نهاده | |||||
سر حکیم ما را در شوق لایزالی | در من یزید عشقش پیش دکان نهاده | |||||
در جلوهگاه معنی معشوق رخ نموده | در بارگاه صورت تختش عیان نهاده | |||||
از نیست هست کرده، از بهر جلوهی خود | وانگه نشان هستی بر بینشان نهاده | |||||
روحی بدین لطیفی در چاه تن فگنده | سری بدین عزیزی در قعر جان نهاده | |||||
خود کرده رهنمایی آدم به سوی گندم | ابلیس بهر تادیب اندر میان نهاده | |||||
خود کرده آنچه کرده، وانگه بدین بهانه | هر لحظه جرم و عصیان بر این و آن نهاده | |||||
بعضی برای دوزخ، بعضی برای انسان | اندر بهشت باقی امن و امان نهاده | |||||
کس را درین میانه چون و چرا نزیبد | هر کس نصیب او را هم غیبدان نهاده | |||||
عمری درین تفکر، از غایت تحیر | گوش دل عراقی بر آستان نهاده |