فخرالدین عراقی (غزلیات)/ای جمالت برقع از رخ ناگهان انداخته
ظاهر
ای جمالت برقع از رخ ناگهان انداخته | عالمی در شور و شوری در جهان انداخته | |||||
عشق رویت رستخیزی از زمین انگیخته | آرزویت غلغلی در آسمان انداخته | |||||
چشم بد از تاب رویت آتشی افروخته | چون سپندی جان مشتاقان در آن انداخته | |||||
روی بنموده جمالت، باز پنهان کرده رخ | در دل بیچارگان شور و فغان انداخته | |||||
دیدن رویت، که دیرینه تمنای دل است | آرزویی در دل این ناتوان انداخته | |||||
چند باشد بیدلی در آرزوی روی تو؟ | بر سر کوی تو سر بر آستان انداخته | |||||
بیتو عمرم شد، دریغا! و چه حاصل از دریغ؟ | چون نیاید باز تیر از کمان انداخته | |||||
ماندهام در چاه هجران، پای در دنبال مار | دست در کام نهنگ جان ستان انداخته | |||||
هیچ بینم باز در حلق عراقی ناگهان | جذبههای دلربایی ریسمان انداخته؟ |