فخرالدین عراقی (غزلیات)/ای امید جان، عنایت از عراقی وامگیر
ظاهر
ای امید جان، عنایت از عراقی وامگیر | چاره ساز آن را که از تو نیستش یک دم گزیر | |||||
مانده در تیه فراقم، رهنمایا، ره نمای | غرقهی دریای هجرم، دستگیرا، دست گیر | |||||
در دل زارم نظر کن، کز غمت آمد به جان | چاره کن، جانا، که شد در دست هجرانت اسیر | |||||
سوی من بنگر، که عمری بر امید یک نظر | ماندهام چون خاک بر خاک درت خوار و حقیر | |||||
از تو بو نایافته، نه راحتی دیده ز عمر | ساخته با درد بیدرمان تو، مسکین فقیر | |||||
دل که سودای تو میپخت آرزویش خام ماند | کو تنور آرزو تا اندر او بندم فطیر؟ | |||||
دایهی مهرت به شیر لطف پرورده است جان | شیرخواره چون زید، کش باز گیرد دایه شیر؟ | |||||
ز آفتاب مهر بر دل سایه افگن، تا شود | در هوای مهر روی تو چو ذره مستنیر | |||||
گر فتد بر خاک تیره پرتو عکس رخت | گردد اندر حال هر ذره چو خورشید منیر | |||||
وز نسیم لطف تو بر آتش دوزخ وزد | خوشتر از خلد برین گردد درکهای سعیر |