فخرالدین عراقی (غزلیات)/ایندم منم که بیدل و بییار ماندهام
ظاهر
ایندم منم که بیدل و بییار ماندهام | در محنت و بلا چه گرفتار ماندهام؟ | |||||
با اهل مدرسه چو به اقرار نامدم | با اهل مصطبه چه به انکار ماندهام؟ | |||||
در صومعه چو مرد مناجات نیستم | در میکده ز بهر چه هشیار ماندهام؟ | |||||
در کعبه چون که نیست مرا جای، لاجرم | قلاش وار بر در خمار ماندهام | |||||
ساقی، بیار درد و از این درد یک زمان | بازم رهان، که با غم و تیمار ماندهام | |||||
در کار شو کنون، غم کاری بخور، که من | از کار هر دو عالم بیکار ماندهام | |||||
کاری بکن، که کار عراقی ز دست رفت | در کار او ببین که: چه غمخوار ماندهام |