فخرالدین عراقی (غزلیات)/اگر یکبار زلف یار از رخسار برخیزد
ظاهر
اگر یکبار زلف یار از رخسار برخیزد | هزاران آه مشتاقان ز هر سو زار برخیزد | |||||
وگر غمزهاش کمین سازد دل از جان دست بفشاند | وگر زلفش برآشوبد ز جان زنهار برخیزد | |||||
چو رویش پرده بگشاید که و صحرا به رقص آید | چو عشقش روی بنماید خرد ناچار برخیزد | |||||
صبا گر از سر زلفش به گورستان برد بویی | ز هر گوری دو صد بیدل ز بوی یار برخیزد | |||||
نسیم زلفش ار ناگه به ترکستان گذر سازد | هزاران عاشق از سقسین و از بلغار برخیزد | |||||
نوای مطرب عشقش اگر در گوش جان آید | ز کویش دست بفشاند قلندروار برخیزد | |||||
چو یاد او شود مونس ز جان اندوه بنشیند | چو اندوهش شود غم خور ز دل تیمار برخیزد | |||||
دلا بیعشق او منشین ز جان برخیز و سر در باز | چو عیاران مکن کاری که گرد از کار برخیزد | |||||
درین دریا فگن خود را مگر دری به دست آری | کزین دریای بیپایان گهر بسیار برخیزد | |||||
وگر موجیت برباید، زهی دولت، تو را آن به | که عالم پیش قدر تو چو خدمتکار برخیزد | |||||
حجاب ره تویی برخیز و در فتراک عشق آویز | که بیعشق آن حجاب تو ز ره دشوار برخیزد | |||||
عراقی، هر سحرگاهی بر آر از سوز دل آهی | ز خواب این دیدهی بختت مگر یکبار برخیزد |