فخرالدین عراقی (غزلیات)/اگر فرصت دهد، جانا، فراقت روزکی چندم
ظاهر
اگر فرصت دهد، جانا، فراقت روزکی چندم | زمانی با تو بنشینم، دمی در روی تو خندم | |||||
درآ شاد از درم خندان که در پایت فشانم جان | مدارم بیش ازین گریان، بیا، کت آرزومندم | |||||
چو با خود خوش نمیباشم، بیا ، تا با تو خوش باشم | چو مهر از خویش ببریدم، بیا، تا با تو پیوندم | |||||
نیابی نزد مهجوران، نپرسی حال رنجوران | بیا، زان پیش کز عالم بکلی رخت بربندم | |||||
بیا کز عشق روی تو شبی خون جگر خوردم | میزار از من بیدل، که سر در پایت افکندم | |||||
مرا خوش دار، چون خود را به فتراک تو بر بستم | بیا، کز آرزوی تو دمی صد بار جان کندم | |||||
ز لفظ دلربای تو به یک گفتار خوشنودم | ز وصل جانفزای تو به یک دیدار خرسندم | |||||
وصالت، ای ز جان خوشتر، بیابم عاقبت روزی | ولی ار زنده بگذارد فراقت روزکی چندم | |||||
وطن گاه دل خود را بجز روی تو نگزینم | تماشاگاه جسم و جان بجز روی تو نپسندم | |||||
ز هستی عراقی هست بر پای دلم بندی | جمال خوب خود بنما، گشادی ده ازین بندم |