فخرالدین عراقی (غزلیات)/اکوس تلالات بمدام
ظاهر
اکوس تلالات بمدام | ام شموس تهللت بغمام | |||||
از صفای می و لطافت جام | در هم آمیخت رنگ جام، مدام | |||||
همهجا مست و نیست گویی می | یا مدام است و نیست گویی جام | |||||
چون هوا رنگ آفتاب گرفت | رخت برگیرد از میانه ظلام | |||||
چون شب و روز در هم آمیزند | رنگ و بوی سحر دهند به شام | |||||
جام را رنگ و بوی می دادند | تا ز ساقی و می دهد اعلام | |||||
رنگ جام ارچه گشت گوناگون | از چه افتاد بر وی این همه نام؟ | |||||
از دو رنگی ماست این همه رنگ | ورنه یک رنگ بیش نیست مدام | |||||
مجلس آراستند صبح دمی | تا صبوحی کنند خاصه و عام | |||||
خاص را باده خاصگی دادند | عام را دردیی به رسم عوام | |||||
عامه از بوی باده مست شدند | خاص خود مست ساقیند مدام | |||||
مست ساقی به رنگ و بو چه کند؟ | حاضران را چه کار با پیغام؟ | |||||
بادهنوشان، که کار آب کنند، | خاک را تیزتر کنند مسام | |||||
جرعهای کان ز خاک نیست دریغ | بر چو من خاکیی چراست حرام؟ | |||||
ساقی، ار صاف نیست، دردی ده | باش، گو، هر چه هست، پخته و خام | |||||
چه شود گر کنی درین مجلس | ناقصی را به نیم جرعه تمام ؟ | |||||
در دو عالم نگنجم از شادی | گر مرا بوی تو رسد به مشام | |||||
سر این جام و باده کشف کنم | نزند تا غلط ره اوهام | |||||
باز گویم که: این چه رنگ و چه بوست | می کدام است و جام باده کدام؟ | |||||
بوی وجد است و رنگ نور صفات | می تجلی ذات و جام کلام |