فخرالدین عراقی (غزلیات)/آمد به درت امیدواری
ظاهر
آمد به درت امیدواری | کو را بجز از تو نیست یاری | |||||
محنتزدهای، نیازمندی | خجلتزدهای، گناهکاری | |||||
از گفتهی خود سیاهرویی | وز کردهی خویش شرمساری | |||||
از یار جدا فتاده عمری | وز دوست بمانده روزگاری | |||||
بوده به درت چنان عزیزی | دور از تو چنین بمانده خواری | |||||
خرسند ز خاک درگه تو | بیچاره به بوی یا غباری | |||||
شاید ز در تو باز گردد؟ | نومید، چنین امیدواری | |||||
زیبد که شود به کام دشمن | از دوستی تو دوستداری؟ | |||||
بخشای ز لطف بر عراقی | کو ماند کنون و زینهاری |