فخرالدین عراقی (غزلیات)/آخر این تیره شب هجر به پایان آید
ظاهر
آخر این تیره شب هجر به پایان آید | آخر این درد مرا نوبت درمان آید | |||||
چند گردم چو فلک گرد جهان سرگردان؟ | آخر این گردش ما نیز به پایان آید | |||||
آخر این بخت من از خواب درآید سحری | روز آخر نظرم بر رخ جانان آید | |||||
یافتم صحبت آن یار، مگر روزی چند | این همه سنگ محن بر سر ما زان آید | |||||
تا بود گوی دلم در خم چوگان هوس | کی مرا گوی غرض در خم چوگان آید؟ | |||||
یوسف گم شده را گرچه نیابم به جهان | لاجرم سینهی من کلبهی احزان آید | |||||
بلبلآسا همه شب تا به سحر ناله زنم | بو که بویی به مشامم ز گلستان آید | |||||
او چه خواهد؟ که همی با وطن آید، لیکن | تا خود از درگه تقدیر چه فرمان آید | |||||
به عراق ار نرسد باز عراقی چه عجب! | که نه هر خار و خسی لایق بستان آید |