فخرالدین عراقی (غزلیات)/آب حیوان است، آن لب، یا شکر؟
ظاهر
آب حیوان است، آن لب، یا شکر؟ | یا سرشته آب حیوان با شکر؟ | |||||
نی خطا گفتم: کجا لذت دهد | آب حیوان پیش آن لب یا شکر؟ | |||||
کس نگوید نوش جانها را نبات | کس نخواند جان شیرین را شکر | |||||
لعل تو شکر توان گفت، ار بود | کوثر و تسنیم جان افزا شکر | |||||
قوت جان است و حیات جاودان | نیست یار لعل تو تنها شکر | |||||
ای به رشک از لعل تو آب حیات | وی خجل زان لعل شکرخا شکر | |||||
وامق ار دیدی لب شیرین تو | خود نجستی از لب عذرا شکر | |||||
نام تو تا بر زبان ما گذشت | میگدازد در دهان ما شکر | |||||
از لب و دندان تو در حیرتم | تا گهر چون میکند پیدا شکر؟ | |||||
تا دهانت شکرستان گشت و لب | در جهان تنگ است چون دلها شکر | |||||
من چرا سودایی لعلت شدم | از مزاج ار میبرد سودا شکر؟ | |||||
گرد لعل تو همی گردد نبات | نی، طمع دارد از آن لبها شکر | |||||
گرد بر گرد لب شیرین تو | طوطیان بین جمله سر تا پا شکر | |||||
لعل و گفتار تو با هم در خور است | باشد آری نایب حلوا شکر | |||||
طبع من شیرین شد از یاد لبت | ای عجب، چون میشود دریا شکر؟ | |||||
لفظ شیرین عراقی چون لبت | میفشاند در سخن هر جا شکر |