فخرالدین عراقی (خاتمة الکتاب)/مرحبا! مرحبا! نسیم صبا
ظاهر
مرحبا! مرحبا! نسیم صبا | خبر از دوست چیست؟ باز نما | |||||
حال ما بین درین پریشانی | باز گو تا ازو چه میدانی؟ | |||||
این چنینم هنوز بگذارد؟ | یا عزیمت بدین طرف دارد؟ | |||||
گوییا تخم مهر ما کارد | یا خود از ما فراغتی دارد | |||||
سخن بیدلان به یاد آرد؟ | یا خود او این سرود نشمارد؟ | |||||
باشدش هیچ میل و رغبت ما؟ | یا فراموش کرده صحبت ما؟ | |||||
گوییا در دلش وفا با ماست | یا هنوزش سر جفا با ماست | |||||
خاطرش هیچ سوی ما نگرد؟ | یا دگر نام بیدلان نبرد؟ | |||||
هیچ داند که حال ما چون است؟ | یا ز ما خود دلش دگرگون است؟ | |||||
دوری از ما هنوز میجوید؟ | یا ز ما خود سخن نمیگوید؟ | |||||
از جمالش اگرچه محرومم | هر چه خواهد کند، که مظلومم | |||||
جز مرادش مرا مرادی نیست | غیر او خاطری و یادی نیست | |||||
هست جانم چنان بدو مشغول | که ندانم فراق را ز وصول | |||||
خود ندانم که در چه کارم من؟ | با وی از خود خبر ندارم من | |||||
در کمندش چنان گرفتارم | که خلاصی طمع نمیدارم | |||||
گرچه او خود نمیبرد نامم | تا برفت او، برفت آرامم | |||||
هرکه جانش ز روی دوست بود | میل جانش به سوی دوست بود | |||||
دیده، کو طالب جمال تو شد | باعثش قوت خیال تو شد |