غزلهای فرخی یزدی/کام دلم ز وصل تو حاصل نمیشود
ظاهر
کام دلم ز وصل تو حاصل نمی شود | گیرم که شد دگر دل من دل نمیشود | |||||
دیوانه ای که مزه دیوانگی چشید | با صد هزار سلسله عاقل نمیشود | |||||
اجرا نشد میان بشر گر مرام ما | آجل شود اگرچه به عاجل نمیشود | |||||
حق گو خورد شکست ز یک دسته بی شرف | حق است و حق به مغلطه باطل نمیشود | |||||
زور و فشار و سختی و تهدید و گیر و دار | با این طریق حل مسائل نمیشود | |||||
تکفیر و ارتجاع و خرافات و های هوی | از این طریق طی مراحل نمیشود | |||||
مجلس مقام مردم ناپاک دل مخواه | کاین جای پاک جای اراذل نمیشود | |||||
یک ملک بی عقیده و یک شهر چاپلوس | یارب بلا برای چه نازل نمیشود | |||||
نازم به عزم ثابت چون کوه فرخی | کز باد سهمگین متزلزل نمیشود |