پرش به محتوا

غزل‌های فرخی یزدی/هر لحظه مزن در که در این خانه کسی نیست

از ویکی‌نبشته
غزل‌های فرخی یزدی از فرخی یزدی
(هر لحظه مزن در که در این خانه کسی نیست)
  هر لحظه مزن در که در این خانه کسی نیست بیهوده مکن ناله که فریادرسی نیست  
  شهری که شه و شحنه و شیخش همه مستند شاهد شکند شیشه که بیم عسسی نیست  
  آزادی اگر می‌طلبی غرقه به خون باش کاین گلبن نو خاسته بی خار و خسی نیست  
  دهقان دهد از زحمت ما یک نفس اما آن روز که دیگر ز حیاتش نفسی نیست  
  با بودن مجلس بود آزادی ما محو چون مرغ که پابسته ولی در قفسی نیست  
  گر موجد گندم بود از چیست که زارع از نان جوین سیر به قدر عدسی نیست  
  هر سر به هوای سر و سامانی ما را در دل بجز آزادی ایران هوسی نیست  
  تازند و برند اهل جهان گوی تمدن ای فارس مگر فارس ما را فرسی نیست  
  در راه طلب فرخی ار خسته نگردید دانست که تا منزل مقصود بسی نیست