عهدنامه ولایتعهدی علی بن موسی الرضا
متن این سند، به شرح زیر است:[۱]
پس از پذیرش ولایتعهدی از جانب علی بن موسی، سندی رسمی توسط مأمون تهیه گردید و علی بن موسی به عنوان ولیعهد و مأمون به عنوان خلیفه، آن را امضاء کردند. اربلی متن این سند را اینگونه نقل میکند که: در سنه سبعین و ستمائه آمدند بعضی از خدام مشهد مقدس آن حضرت و با ایشان بود عهدنامه که مأمون بدست خود نوشته بود و در ظهر آن امام رضا (ع) بخط مبارک خود موشح ساخته بود بوسیدم مواضع اقلام آن حضرت را و بر دیده نهادم و وقوف بر آن پیدا کردم از کرم و فضل الهی و حرف بحرف نقل کردم و آنچه بخط مأمون بود این مضمون بود که:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ این کتابیست که نوشته آن را عبد اللَّه بن هارون الرشید أمیر المؤمنین از برای علی بن موسی بن جعفر که والی عهد اوست.
اما بعد پس بدرستی که خدای عز و جل برگزید دین اسلام را در میان ادیان، و اختیار فرمود از برای دین پیغمبران را از میان بندگان که هادیان دین و دلیلان راه یقیناند که اول ایشان مبشر آخر ایشان بود و تالی ایشان مصدق ماضی ایشان تا منتهی شد نبوت بحضرت محمد مصطفی (ص) بر فترت از رسل، و دروس از علم، و انقطاع از وحی، و اقتراب از ساعت، و ختم انبیا بر او فرمود، و گردانید او را شاهد و مهیمن بر ایشان، و فرستاد کتاب عزیز بر او که سمت بطلان راه ندارد از سابق و نه از لاحق، آن تنزیلیست از حکیم حمید که مبین است در او حلال و حرام، و وعد و وعید، و تحذیر و انذار، و امر و نهی از او تا حجت بالغه باشد بر خلق، و تا هلاک شود هر که هلاک میشود از دلائل ظاهره، و تا بزید هر که میزید از حجتهای واضحه، و حق تعالی شنوا و داناست، و او تبلیغ فرمود از خدای عز و جل حق رسالت خود را و دعوت نمود خلایق را براه او بطریقی که بآن امر نموده بود از حکمت و موعظه حسنه و مجادله بآنچه احسن است بعد از آن بجهاد و غلظت تا برد او را بجوار رحمت خود، و اختیار کرد از برای او در نزد خود آنچه برای او آماده کرده بود، پس چون نبوت منقضی شد و ختم فرمود بمحمد (ص) وحی و رسالت را گردانید قوام دین و نظام امر مسلمین را بخلافت، و اتمام و عز آن و قیام بحق اللَّه در آن بطاعت که بآن قایم است فرایض الهی و حدود و شرایع اسلام و سنن او، مجاهده نمایند بآن اعدای او را، پس بر خلفاست که فرمان برداری او کنند و استحفاظ و استرعاء دین او نمایند و نگاه داشت بندگان او بواجبی کنند و بر مسلمانان است فرمانبرداری خلفای خودشان، و معاونت ایشان بر حقوق الهی و عدل او را از امن سبیل و حفظ دماء و صلاح ذات بین، و جمع کردن الفت، و در خلاف اینست اضطراب حبل مسلمین و اختلال و اختلاف در ملت ایشان، و مقلوب و مقهور بودن دین ایشان و استعلاء عدو و دشمنان ایشان، و تفرق کلم و جمعیت و زیان دنیا و آخرت، پس واجب است بر آنکه خلیفه است در زمین او و مؤتمن است بر خلق او که مشقت نهد بر نفس خود، و اختیار کند آنچه رضای حق تعالی است و طاعت او، و مهیا شود مر مواقف و مسایل او را، و حکم بحق کند، و عمل بعدل نماید در آنچه حق تعالی او را متحمل و متکفل آن ساخته، بدرستی که حق فرمود مر داود نبی را (ع) که یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوی فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ و دیگر فرمود که فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ
و رسیده بما که عمر بن خطاب گفت: اگر ضایع شده باشد گوساله بکنار فرات هر آینه میترسم آنکه سؤال کند مرا خدای تعالی از آن، و بخدا سوگند که مسئول از خاصه نفس او موقوف است بر عمل او در آنچه میان او و میان خدای تعالی است که عرض شود بر امر کبیر و بر خطر عظیم، پس چگونه باشد بمسئول از رعایت امت و بخدا است اعتماد؛ و بسوی او است مفزع و رغبت در توفیق و عصمت و تسدید و هدایت بچیزی که در اوست ثبوت حجت، و فوز از خدای تعالی برضوان و رحمت، و کنندهتر است از برای نفس خود و نصیحتکنندهتر ایشان از برای خدای تعالی در دین او و بندگان او از خلفای او در زمین او، کسی است که عمل کند بطاعت خدای تعالی و بکتاب و سنت نبی او (ع) در مدت ایام خود و بعد از آن، و سعیکنندهتر رای خود و نظر او در آن کس که متولی عهد ساخته و اختیار فرموده او را از برای امامت مسلمانان و رعایت ایشان بعد از او، و نصب نموده او را که بحال ایشان پردازد و در میان ایشان الفت اندازد و جمع کند پراکندگی ایشان را، و نگاه دارد دمای ایشان را، و ایمن گرداند باذن الهی از فرقت ایشان، و فساد و ذات بین و اختلاف ایشان و دفع وسوسه شیطان و کید او از ایشان، بدرستی که خدای عز و جل گردانیده عهد را بعد از خلافت از تمام امر اسلام و کمال و عز او و صلاح اهل او، و الهام فرموده خلفای خود را از استوار ساختن عهد مر آن کسی را که اختیار کنند مر او را بعد از ایشان آنچه بزرگ شمرده شد بآن نعمت، و جمع کرده میشود در او عافیت، و میشکند خدای تعالی باین مکر اهل شقاق و عداوت و سعی در فرقت و چشم داشت فتنه و لایزال امیر المؤمنین تا از آن زمان که خلافت بوی تفویض شده بود مذاق تلخی آن را میچشید، و سختی و شدت مئونت آن را میکشید، و آنچه واجب بود بر او از ارتباط طاعت الهی و مراقبت او باتمام میرسانید، رنج بر بدن مبارک خود نهاده بود، و چشم بیخواب کرده و فکر را دراز کشیده در امری که در او بود عز دین، و قمع مشرکین، و صلاح امت، و نشر عدل، و اقامت کتاب و سنت، و منع او این را از خفض و دعت و بر خود نهاده بود این محنت از جهت علم او بأحوال آخرت، و بآنچه حق تعالی فرموده که از آن مسئول خواهد شد، و بامید محبت آنکه چون برسد بحق تعالی معلوم باشد بر همه که اصلاح کرده دین او را، و بطاعت فرموده بندهگان او را، و اختیار نموده ولایت عهد را، و حق آن بجای آورده و اکنون از برای اختیار عهد خلافت و رعایت امت بعد از او و ألیق باین آن کس است که أفضل باشد در ورع و در دین و در علم، و أرجی ایشان از برای قیام در امور و حقوق الهی؛ من درین أمر بحق تعالی مناجات کردم بآن که استخاره نمایم در این و در میخواستم که ملهم گرداند مرا در آنچه رضا و طاعت او در آنست، در آنای شب و روز در طلب آن بودم و التماس مینمودم او را در اهل بیت از ولد عبد اللَّه بن عباس و علی بن ابی طالب (ع) که فکر او و نظر او منحصر شد از آنکه داند حال و مذهب او را از ایشان بعلم خود، و رسنده باشد در مسئله در آنکه خفی است بر او امر او از روی وسع او و طاقت تا استقصا کند امور ایشان را از روی معرفت، و امتحان نماید اخبار ایشان را از روی مشاهده، و استبرا فرماید احوال ایشان را از روی معاینه، و کشف شود آنچه نزد ایشانست از روی مسایله، پس خیره و بهترین درین امر بعد از استخاره او امر خدای را و سعی و تفحص و کوشش او در قضای حق او در میان عباد و بلاد او در این دو خانه واده علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب (ع) بود، و او را فضل تمام و علم مالا کلام بود، و ورع ظاهر داشت، و زهد خالص و تخلیه از دنیا، و انزوا از مردم، و همه کس یک دل و یک زبان که در اوست کلمه جامعه که روز بروز بظهور میآمد، و پیوسته از او فضل بیمنتها بحصول میرسد، پس عقد کرد از برای او بعهد و خلافت که پس از او ولی عهد او باشد واثقا بخیرة اللَّه فی ذلک؛ چه حق تعالی میداند که کرد این را از جهت ایثار او، و از برای اسلام و مسلمین، و طلب از برای سلامت و ثبات حجت و نجاة در روزی که قیام نمایند مردم در او از برای رب العالمین، و طلب کرد مأمون بعد از این اولاد و اهل بیت و خاصان و امیران و ملازمان و خادمان خود را تا بیعت کردند با سرعت و سرور و با علم بایثار مأمون بسبب طاعت و غلبه بر هوا که بولد و غیر ایشان که أشبک و أقرب بودند از روی رحم و قرابت تفویض نکرد، و نام کرد آن حضرت را رضا چون که رضای او نزد وی حاصل بود، پس بیعت کردند او را تمامی اهل بیت مأمون و آن کس که در مدینه بود از امرا و لشکریان و عامه اهل اسلام مر او را و امام رضا را (ع) بعد از او ببرکت اسم الهی و حسن حکم و قضای او از برای دین و عباد او بیعتی که مبسوط گشت بسوی آن دستهای ایشان، و انشراح پذیرفت صدور ایشان، در حالتی که عالم بودند بخواست و اراده مأمون باین و اختیار طاعت الهی و نظر از برای نفس خود و از برای شما در این امر شکرکنندگان مر خدای را بر آنچه ملهم شد أمیر المؤمنین مأمون از قضای حق او در رعایت شما و حرص او بر رشد شما و صلاح شما در حالتی که امیدوارند در این جمع الفت شما، و حقن دمای شما، و جمعیت پراکندگی و سد رخنهای شما، و جمعیت قوت دین و برانداختن دشمنان شما، و استقامت امور شما، و بشتابید بطاعت الهی و طاعت حضرت رسالت پناهی و أمیر المؤمنین، چه او امن میشود اگر مسارعت کنید بسوی او، و شکر گوئید خدای را بر این تا بیابید و بشناسید حظ آن را در او ان شاء اللَّه، و نوشت بدست خود این را در هفتم ماه رمضان سنه احدی و مأتین.
صورة آنچه بر ظهر عهد مرقوم شده بود بخط الامام علی بن موسی الرضا «ع»:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
الحمد للَّه الفعال لما یشاء لا معقب لحکمه و لا راد لقضائه یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ و صلاته علی نبیه محمد خاتم النبیین و آله الطیبین الطاهرین.
اقول و انا علی بن موسی بن جعفر: بدرستی که أمیر المؤمنین عضده اللَّه بالسداد و وفقه للرشاد شناخت حق ما را از آنچه جاهل بود غیر او، پس پیوست بارحامی که بریده شده بود، و ایمن گردانید نفوسی که ترسیده شده بودند، بلکه احیا داد ایشان را وقتی که بتلف نزدیک بودند، و توانا و غنی ساخت در حالتی که محتاج و فقیر بودند از جهت طلب رضای رب العالمین که نمیخواهد جز او را از غیر او و زود باشد که حق تعالی جزای نیکو دهد شاکران را، و ضایع نگذارد مزد نیکوکاران را، و او گردانید بسوی من عهد خلافت و امارت کبری خود را اگر باقی مانم بعد از او، بسی کسی که گشود عقده را امر میفرماید حق سبحانه و تعالی به بستن آن و اگر شکست گوشه را میخواهد خدای تعالی پیوستن و استوار ساختن آن را، پس بحقیقت مباح میگرداند محرم او را و حلال میگردند محرم او را هر گاه که باشد باین عتابکننده بر امام درنده حرمت اسلام را بآن که جاری ساختهاند سالف و گذشتگان، پس صبر کرده میشود از او که شیمه او اینست که مذکور شد بر بیهودههای او، و اعتراض کرده نمیگردد بعد از آن بر عزمات از جهت خوف پراکندگی دین و اضطراب حبل مسلمین، و از جهت قرب امر جاهلیت و انتظار فرصتی که کشیده میشود، و با یقه و داهیه که شتاب کرده میگردد، و من گردانیدم حق تعالی را بر نفس خود گواه اگر متولی امر مسلمانان گردم و خلافت بحوزه من درآید عمل نمایم عامة در میان ایشان و در بنی عباس خاصه بطاعت حق تعالی و طاعت رسول او (ص) بآن که نریزم خون حرام را، و مباح نگردانم فرج را و نه مال را الا آن خونی که حدود اللَّه بریختن آن حکم کند و فرایض او آن را مباح داند، و آنچه سعی و طاقت من است مبذول دارم؛ و گردانیدم باین بر نفس خود عهد استوار که پرسد مرا از آن خدای تعالی، چه خدای عز و جل میفرماید که أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلًا و اگر احداث کنم یا تغییر و تبدیل نمایم باشم از برای غیر مستحق و از برای نکال متعرض، و اعوذ باللَّه من سخطه، و الیه ارغب فی التوفیق لطاعته، و الحول بینی و بین معصیته فی عافیته لی و للمسلمین، و جامعه و جفر هر دو دلالت میکنند بر ضد این وَ ما أَدْرِی ما یُفْعَلُ بِی وَ لا بِکُمْ إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ الْفاصِلِینَ لیکن من امتثال امر أمیر المؤمنین نمودم و اختیار رضای او کردم و اللَّه یعصمنی، و ایاه، و گواه گرفتم خدای تعالی را بر نفس خود باین وَ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً و نوشتم بخط خود بحضور أمیر المؤمنین أطال اللَّه بقاه، و فضل بن سهل، و سهل بن فضل، و یحیی بن اکثم، و عبد اللَّه بن طاهر، و ثمامة بن اشرس، و بشیر بن معتمر، و حماد بن نعمان در شهر رمضان سنه احدی و مأتین.
الشهود علی الجانب الایمن گواه است یحیی بن اکثم بر مضمون این مکتوب ظهر او و بطن او و در میخواهد از خدای تعالی آنکه معروف و مغفور گردد أمیر المؤمنین و کافه مسلمین ببرکت این عهد و میثاق، و کتب بخطه فی التاریخ المبین فیه عبد اللَّه بن طاهر بن الحسین اثبات کرد شهادت خود را در او بتاریخه گواه شد حماد بن نعمان بمضمون این کتاب ظهر او و بطن او را و کتب بیده فی تاریخه بشر بن معتمر گواه شد بمثل این.
الشهود علی الجانب الایسر رسم کرد أمیر المؤمنین أطال اللَّه بقاءه قراءت این صحیفه که صحیفه میثاق است امید آنکه بگذرد بآسانی بوسیله این پل صراط را ظهر او و بطن او را در حرم سید ما رسول اللَّه (ص) در میان روضه و منبر علی رؤس الاشهاد که دیدند که شنودند از اعیان بنی هاشم و سایر اولیا و اجناد بعد از استیفاء شروط بیعت بر ایشان بآنچه واجب گردانیده أمیر المؤمنین حجت را بر جمیع مسلمین و از جهت بطلان شبهه که باشد اعتراض افکار جاهلین ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلی ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ و کتب الفضل بن سهل بأمر أمیر المؤمنین بالتاریخ فیه.
میفرماید مؤلف کتاب علی بن عیسی أثابه اللَّه تعالی که: دیدم خط امام رضا (ع) را در واسط در سال ششصد و هفتاد و هفتم از هجرت که در جواب کتابت مأمون نوشته بود که
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
رسید کتابت أمیر المؤمنین أطال اللَّه بقاءه که ذکر کرده آنچه ثابت است از روایات و رسم نموده آنکه بنویسم آنچه صحیح است نزد من از حال این یک موی که از مویهای بدن رسول اللَّه است (ص) و خشبه که بوده از برای آسیاء دست فاطمه بنت محمد صلی اللَّه علیها و علی أبیها و زوجها و بنیها این موی از مویهای رسول اللَّه (ص) که شبهه و شک در او نیست و خشبه مذکوره که چوب دست آسیا است از آن فاطمه زهری است (ع) که ریب و شبهه در او نیست، و من تفحص کردم و تحدی کار فرمودم و نوشتم بسوی تو پس روی آور قول مرا
فقد أعظم اللَّه لک فی هذا الفحص أجرا عظیما و باللَّه التوفیق، و کتب علی بن موسی ابن جعفر (ع) و علی سنة احدی و مأتین من هجرة صاحب التنزیل (ص)
پانویس
[ویرایش]- ↑ اربلی، علی بن عیسی، ترجمه: زوارهای، علی بن حسین، کشف الغمة اربلی با ترجمه زوارهای، 3جلدی، انتشارات علمیه إسلامیة، تهران، چاپ: اول (سنگی) 1340 ه. ش