پرش به محتوا

صنما ما ز ره دور و دراز آمده ایم

از ویکی‌نبشته
  صنما ما ز ره دور و دراز آمده ایم به سر کوی تو با درد و نیاز آمده ایم  
  گر ز نزدیک تو آهسته و هشیار شدیم مست و آشفنه به نزدیک تو باز آمده ایم  
  آمدستیم خریدار می و رود و سرود نه فروشنده تسبیح و نماز آمده ایم  
  یک زمان گرم کن از مستی ما مجلس خویش که ز مستی بر تو گرم فراز آمده ایم  
  گرچه در فرقت تو زار و نزاریم چو شمع از پی سوزش و از بهر گداز آمده ایم  
  دست ما گر بسر زلف درازت نرسد با سر زلف تو از جور به راز آمده ایم  
  بینی ان زلف دراز تو که از راه دراز ما بنظّاره آن زلف دراز آمده ایم  
  بود یکچند نشیب طلبت در ره ما از نشیب طلب اکنون به فراز آمده ایم  
  توشه و ساز ز دیدار تو خواهیم همی گر بدیدار تو بی توشه و ساز آمده ایم