شیخ بهائی (نان و پنیر)/بار الها، ما ظلوم و هم جهول
ظاهر
| بار الها، ما ظلوم و هم جهول | از تو میخواهیم، تسلیم عقول | |||||
| زانکه عقل هر که را کامل کنی | خیر دارینی بدو واصل کنی | |||||
| عقل، چون از علم کامل میشود | وز تعلم، علم حاصل میشود | |||||
| در تعلم، هست دانا ناگزیر | استفاضه باید از شیخ کبیر | |||||
| پس مرا، یارب، به دانایی رسان | تا ز شر جمله باشم در امان | |||||
| تا به دل فائز شود، از فیض پیر | مر گرسنه، آنچه از نان و پنیر | |||||