شرق/شماره اول (۱۳۰۹)/جلب مهاجرین اروپائی
جلب مهاجرین اروپائی
در سال ۱۲۴۲
در سال ۱۲۴۲ قمری (۱۸۲۳ میلادی) که عباس میرزا نایبالسلطنه ولیعهد ایران حکمران آذربایجان بود و در آن دیار اقامت داشت در جزو چارههای دیگر که در آبادانی قلمرو حکومت خویش اندیشده است بفکر این افتاد که بعضی از مهاجرین اروپائی را برای عمران حوزه ماموریت خود جلب کند. این شاهزاده بلا شک بزرگترین مردیست که از خانواده قاجار پدیده آمده است و از جمله صفات بزرگی که داشته اینست که طبعا و جبلا متجدد و مایل بترقی و آبادی ایران بوده است و هر قدمی که در تجدد و ترقی ایران در آن زمان برداشته شده از قبیل اصلاح قشون ایران و تشکیلات اروپائی در نظام ایران و استعمال اسلحه جدید و فرستادن شاگرد باروپا و جلب صنعتگران اروپائی و رواج علوم و صنایع جدید در ایران از مساعی او بوده است چنانکه آبله کوبی نخست در زمان او و در سال ۱۲۲۸ در تبریز معمول شد و نخستین چاپخانهای که در ایران مفتوح گشت مطبعهٔ سربی بود که در سال ۱۲۴۰ در تبریز وی دایر کرد و بعضی کتب در آن مجله چاپ شده است که در سنوات ۱۲۴۰ و ۱۲۴۱ و ۱۲۴۲ و ۱۲۴۳ و ۱۲۴۴ و ۱۲۴۵ انتشار یافته.
اما بلا شک مهمترین خیال او جلب مهاجرین اروپائی بایران بوده است که در آن زمان با آن مقتضیات مادی و معنوی و افکاریکه مخصوصا در آذربایجان رواج داشته باید این خیال را یکی از آن شجاعتهائی دانست که بندرت در دماغ اشخاص ظاهر میشود و در ضمن واضحست که در جلب تمدن جدید تا چه پایه مؤثرست و بمنزله پی و اساس تمدن محسوب میشود. متاسفانه این اقدام مهم را مورخین ایران ضبط نکردهاند و اتفاقا مجموعهای از همان عصر بدست نگارنده افتاد که جزو سایر رسائل و مکاتیب مهم ترجمه سه مقالهای که در جراید لندن درین باب انتشار یافته است در آن مجموعه بود و چون مترجم آن مقالات بصراحت نام قید نکرده است که در کدام روزنامه لندن انتشار یافته یافتن عین آن مقالات بسیار دشوار خواهد بود و ناچار همان ترجمهء فارسی را که در ضمن نمونهای از انشای فارسی مترجمین آن زمانست درین صحایف درج میکنم و بقیه مطالب در ضمن آن خواهد آمد.
برای این اقدام عباس میرزا نایب السلطنه بمیرزا صالح که نمایندهٔ ایران در لندن بوده است متوسل شده و مشارالیه بوسیله جراید لندن مراتب را باطلاع عموم مردم اروپا رسانیده است و اینک عینا آن ترجمهها را درین سطور میگنجاند:
ترجمه فقراتی که عالیجاه میرزا صالح حسب الامر در خصوص دعوت نمودن اهل فرنگ بمحال ساوجبلاغ در کاغذ اخبار نوشته، کارگزار دولت ایران میرزا محمد صالح خدمات خود را تمام نموده مشغول تدارک اسباب مراجعت خودست؛ فقره آخری که از مشارالیه موافق حکم نواب مستطاب ولیعهد دولت ایران در کاغذ اخبار ظاهر شد بدین تفصیلست:چون درین اوان خانه کوچهای بسیار از قرالهای[۱] فرنگ بخواهش خودشان متفرق بسایر ممالک شدهاند، از قبیل امریقا[۲] و نیوهالند[۳] و گرجستان و داغستان، لهذا نواب معظم الیه بتوسط کارگزار مسطور که در شهر لندنست بمجموع اهل انگلستان و سایر قرالهای فرنک اظهار و اقرار مینماید که هرکس بخواهش خود از اهل فرنگ اراده نماید در آذربایجان که تبریز پای تخت آنجاست ساکن شود یا بخصوصه در ساوجبلاغ از توابع کردستان، زمین و مکان که برای سکنی و زراعت ایشان کفایت نماید مرحمت خواهیم فرمود و مکان مزبور بسیار پر محصول و غله خیزست و اقسام میوه وحبوب در آنجا بهوای آفتاب بعمل میآید. علاوه بر اینکه زمین و مکان بآنها مرحمت میشود از هیچ راه توجیه و مالیات و تحمیلات دیوانی از ایشان مطالبه نخواهد شد؛ جان و مال ایشان در حفظ و حمایت نواب ولیعهد ایران خواهد گشت و همچنین سایر رعایای اهل ایران و آذربایجان با حرمت و عزت با ایشان رفتار خواهند کرد و اگرچه عادت اهل ایران برینست که هرکس بهر وضع که خدا را شناخته است عبادت مینمایند. با همهٔ این باز شرط خواهد شد که هرکدام ایشان بهر وضع که خواهش نمایند خدا را عبادت کنند و کلیسیا و معبد برای خودشان بنا گذارند و هیچ کس از اهل ایران دخل و تصرف در دین و مذهب و نوع عبادت ایشان نکند. مجموع سیاحان که در ایران سیاحت نمودهاند قائل باین هستند که ایران اعدل بقاع امکنه است و کسانی که در هند ناخوش میشوند برای تغییر آب و هوا و صحت بایران و آذربایجان پناه میآورند و همچنین نواب ولیعهد ایران در ضمن این مطالب اظهار میفرمایند که بقدر مقدور سعی در راحتی و آرام و ترقی شهر همچنان غربا که در خاک آذربایجان ساکن میشوند خواهد شد و یقین دارد که اهل ایران بسبب شدت و کثرت معاشرت با اهل فرنگستان در علوم و صنایع که این اوقات فی الجمله متروک شده است ترقی زیاد خواهند کرد. محرر این حروف در اظهار نمودن احکام شاهزادهٔ خود لازم نمیداند که حقیقت اخلاق و حالات نواب ولیعهد معظم الیه را هم درینجا قلمی نماید؛ بعلت آنکه اخلاق حمیده و اوصاف پسندیده نواب معظم الیه درین مملکت بتوسط ایلچیان و صاحب منصبان اهل انگریز[۴] که در ایران سالها در خدمتش بودهاند و همچنین از کتب و روزنامههای اهل انگریز و سایر قوالها که در آن مملکت سیاحت کردهاند چنانکه شاید و باید مبین و آشکار است؛ لیکن بخیال اینکه شاید ببعضی اشخاص بسبب عدم استطاعت و فرصت خواندن اینگونه کتب و ملاقات این قسم آدمها مقدور نشده باشد، اجمالا و اختصارا درینجا مذکور میگردد که نواب ولیعهد دولت ایران بسیار خلیق و منصف و محق و سخی الطبع و کریم الخلق و بمرتبهٔ بسیار بلند با آبرو و صداقتست. اگرچه در ظاهر جلال و جبروت بسیار دارد، اما شکسته نفسی و متعارف و خوش صحبت بودنش تفوق تمام بآنها دارد؛ صاحب طبع بلند و ذهن سلیم و درا که مستقیمست؛ در سخنگوئی و نکتهسنجی بمرتبهای مهارت دارد که مو را از مو جدا مینماید و هرکدام این اوصاف را در جای خود خوب بمصرف میرساند از جان و دل دوست و خواهان تقوی و پرهیزکاری و مروج دینست و در اعتقادات خود وسواس و تعصب ندارد و کمال گشاده دلی و شرح صدری درین ماده دارد. با همهٔ آن اختیار و اقتدار که در گذراندن کارها دایم با عدالت و انصاف بلکه با کرم رفتار مینماید؛ از ته قلب طالب و شایقست که رعیت خود را در علوم صنایع و حسن سلکو بقدر قوه و مداخل خود تربیت نماید. حقیقة با صداقت و انصاف میتوان گفت که نواب معظم الیه الی غیر النهایه جمیع صفات حسنه را که برای پادشاهی لازمست دارد.
پس از انتشار این مقاله در یکی از جراید لندن. دو مکتوب بوسیلهٔ روزنامههای انگلیس بعباس میرزا نایب السلطنه رسیده که ترجمه هر دو نیز در آن مجموعه هست: نخست مکتوبیست از جئمز آجیلای[۵] نام انگلیسی:
ترجمهٔ عریضهٔ جئمز آجیلای که بخاکپای مبارک نواب نایبالسلطنه نوشته
«این فخر و آبرو را از برای خود حاصل میکنم باینکه بنواب مستطاب جناب شما خطاب کرده عرض نمایم که بجههٔ آن فقره که در کاغذ اخبار لندن[۶] حسب الخواهش جناب میرزا محمد صالح که در آن اوقات از طرف قرین الشرف نواب جناب شما درین دولت کارگزار بوده شیوع و بروز یافت که هرکسی از اهل این ولایت بخواهش و رضای خود ارادهٔ توقف در آذربایجان نماید، نواب مستطاب جناب شما زمین و مکان و مزرعه و سایر ما یحتاج که از برای راحتی و زندگانی همچنان آدمها ضرور باد در محال ساوچبلاغ من توابع آذربایجان مرحمت خواهند فرمود؛ علاوه بر فقرهٔ مذکور فقرهٔ دیگری که بعد از مراجعت مشارالیه از لندن باز در کاغذ اخبار بروز یافت مشتمل برینکه یک نفر وکیل و کارگزار از طرف نواب مستطاب جناب شما درین مملکت معین و برقرار خواهد شد، بجهة اعلام و اخبار کسانی که خواهش آمدن و توقف آذربایجان را داشته باشند، این دو فقره و اعتقاد من باخلاق پسندیده و اوصاف حمیده بخصوصه عدالت بیعدیل و همت بینظیر و آوازهٔ ذهن روشن و قلب سلیم نواب مستطاب جناب شما که اینها حقیقة اسم شما را در کل قرال اقلیم اروپا بمرتبه اعلا رسانیدهاند مرا واداشت باین مینماید کمه نه تنها خود را پیشکش خدمت وکالت و کارگزاری نواب مستطاب جناب شما خبردار نمایم، بلکه همچنین اگر ضرور و مناسب باشد از رعایا و اهل کسبهٔ این ولایت روانهٔ ایران نموده که در آنجا در زیر حمایت ثواب مستطاب جناب شما که دوست و خیرخواه این دولت هستید بصنعت و کسب مشغول شوند؛ در تحصیل کردن این فخر و آبرو که بنواب مستطاب جناب شما درین خصوص خطاب مینمایم با تعظیم تمام استدعای اجازت این فقره را می کنم که در مملکت وسیع نواب جناب شما جائی که قریب و متصل بدریا باشد از قبیل بندر ابو شهر یا سایر بنادر از برای سکنهٔ اهل انگلیس بهتر مناسبتر خواهد شد، بعلت آنکه رابطه و واسطه آسان بدست آنها خواهد افتاد که بسبب آن پیدرپی از وطن اصلی و دوستان و خویشان خود خبردار و مستحضر خواهند شد و علاوه برین بتوسط دریا اجناس و متاع ایران بانگلستان و متاع انگلیسی را بایران نقل خواهند نمود و اگر مکان و مأوای اهل این ولایت در محال ساوچبلاغ، چنانکه در کاغذ اخبار جناب میرزا محمد صالح مذکور نموده بود، معین و برقرار ود آن وقت ضرورست که بمردم حالی نمود که سکنی نمودن آنها در یکی از بنادر اولابسیار دور از دست و ثانیا باعث زیادتی خرج خواهد شد؛ مکتوبات و اموال شما بتوسط دریای آق دنکز[۷] و یا دریای فارس بشما خواهد رسید؛ زیرا که هیچ چیز نمیتواند زیادتر از رابطهٔ سریع و آسان نسبت بوطن اصلی خودشان اهل انگریز را در ولایت غربت نگه دارد و عدم آن دایم آنها را دلگیر و پریشان میکند، از برای تسهیل و زود بانجام رسیدن همچنان ولایت تازه که نواب مستطاب جناب شما اندیشه و فکر نموده است بنا بعقل کمترین و قاعدهٔ ممالک فرنگ اولی و انسب اینست که کشتی از برای حمل و نقل آن آدمها با اموال و اسباب ایشان یا اجازه نموده یا ابتیاع شود؛ بعلت آنکه در میان این آدمها شاگرد و عمله بیمعرفت بسیار میشود که قادر باخراجات همچنان سفر دور و دراز نیستند. لیکن خریدن کشتی از برای این عمل بهتر از اجاره کردنست زیرا که اولا از برای شهرت و حرمت بیرق ولیعهد ایران باو نصب میشود. اگر خواسته باشند همان کشتی را بزیور اسلحه ایران آرایش میدهند و دفعهٔ اول حکمرانی همان کشتی را بیکی از افسر[۸] های صاحب وقوف اهل انگریز محول میفرمایند که نصف عملهٔ آن اهل انگریز و نصف دیگر آن از اهل ایران باشند.
ثانیا این کشتی همین آدمها را با مایحتاج ایشان بمقصد حمل و نقل میکند بلکه متاع ایران را بانگریز و متاع انگریز را بایران میآورد و اگر از برای قشون و رعیت نواب مستطاب جناب شما و حضرت پادشاه ایران اسباب جنگی و صنایع و زراعت ضرور باشد همین کشتی میآورد و این رابطهٔ دائمی که در میان این دو دولت بهم میرسد الی غیر النهایه باعث میشود برای آسایش و آرام اهل انگریز که در زیر حمایت نواب جناب شما ساکن خواهند شد و بمرور منافع کلی ازین رابطه بدولت علیه ایران بعمل میآید و ازین هم موافق عقل و ضابطه مشخص و معلومست که از منافع حمل و نقل اجناس این دو دولت بهمدیگرنه تنها میتوان که یک کشتی علیحده هم خرید، بلکه همچنین اخراجات عمله و سایر تدارکات این دو کشتی هم بیرون میآید. اما اگر کشتی اجاره شود اولا کرایه زیاد خواهند خواست و ثانیا اخراجات آن بیاندازه خواهد شد و ثالثا رابطه پیـدرپی که برای اهل انگریز الی غیر النهایه اسباب تحریک و تحریضست از دست خواهد رفت. میدانم که شهر تازه باین وضع بنا نهادن اخراجات بیحد میخواهد؛ اگر باین اخراجات متحمل شده از مداخل ولایات متعلقه بنواب مستطاب شما ناگوار و غیر مقدور باشد با هزار عذر میخواهم عرض نمایم که کمترین میتوانم هر مبلغ وجهی که از برای اتمام این امر یا جنگلهای غلیظ (؟) و یا هر کار دیگر که نواب مستطاب جناب شما یا حضرت پادشاه ایران خواهش فرمایند از قرار صد و پنج جابجا نماید، لیکن چون از برای انجام رسانیدن این خدمت از طرف قرین الشرف نواب جناب شما چند نفر وکلا و مباشر و نویسنده ضرورست و آنها هرکدام اخراجات و مواجب میخواهند و حمل و نقل و تفاوت وجه و رسیدن در هر شش ماه انتفاع اصل پول آنها هرکدام سوای از انتفاع اصل وجه قرض شده ضرر علیحده بنواب مستطاب جناب شما خواهد شد، لهذا بحساب درست که من درین خصوص بدقت تمام نموده انتفاع وجه قرض شده با همه اخراجات روی هم زیادتر از قرار صد و هفت یا صد و هفت نیم نخواهد شد، باین قاعده و دستور عادتست که اکثر دول اروپا از برای گذراندن امورات دولت از قبیل جنگ یا بنا نهادن شهر تازه و بیرون آوردن معادل پول قرض میکنند. کسانی که پول خودشان را قرض میدهند همین قانع باین هستند که اتنفاع پول آنها موافق قرارداد بایشان برسد. پادشاهان هر وقت که خواهش نمایند میتوانند یا تمام یا جزء وجه اصلی آنها را رد فرمایند، امیدوارم که نواب مستطاب جناب شما از راه نیک نفسی و حسن اخلاق تمام عرای کمترین را مقرون بصدق دانسته یقین نماید که من بسکه اخلاق پسندیده و اوصاف حمیده نواب مستطاب جناب شما را در کاغذهای اخبارو قزنها[۹] دیده و از آن مکرر شنیدهام و مملکت ایران در ایام سلف تفوق و رجحان بسایر ممالک داشت. چنانکه تواریخ و سیر شاهد این مدعاست؛ در این اوقات بسبب ملوک و طوایف و بعضی سوانح از حلیهٔ جلال و جمال افتاده رو بتنزل و انحطاط گذاشته است. الحال چنان مشاهده میشود که گویا مدیر کارخانهء عالمیان خلقت وجود مسعود نواب جناب شما را باعث نظم امور ایران و علت آسایش ایرانیان نموده است؛ بنابراین کمترین هم آروزمند این مطلبست که بلکه ازین برکت نواب جناب شما جزئی بهرهای ازین نعمت عظمی برده باشد. لهذا اقرار میکنم که بانجام خواهم رسانید از برای نواب مستطاب جناب شما قریب بر بیست کرور باجاقلو[۱۰] از خود و منسوبان خود بقرار انتفاعی که تفصیل آن ذکر یافت؛ بهر لقب و بهر منصب که نواب مستطاب جناب شما کمترین را لایق و قابل دانسته سرافراز فرمایند. امیدوارم که من خدمت محوله خود را با تمام صداقت و آبرو و درستی بانجام خواهم رسانید و دایم خواهشمند و طالب نفع و بلندی دولت و مملکت نواب جناب شما خواهم شد. همین عرض را دارم که زیادتر نمایم که در تمام این دعواهای گذشته که در آسیانبول[۱۱] و پور تقال و فرنس[۱۲] اتفاق افتاد منصب نایب سورساتچی باشی[۱۳] تمام قشون پادشاه انگلستان با من بود و اکثر اوقات در دسته قشون قرالهای متفق شده که سردار کل ایشان دوک ولینقتان[۱۴] بود نایب جزال[۱۵] بودم، یک منصبی که اعتماد بسیار میخواهد و آن خدمت را من با تنهائی جد و جهد و صداقت بولایت و پادشاه خود بانجام رسانیدم؛ درینجا معروف هستم و در زیر حمایت شاهزادگان عظام شاهزاده کلارنص[۱۶] و شاهزاده صسقص[۱۷] و شاهزاده کمبردج[۱۸] که اینها برادران پادشاه این ولایتند بآرام و راحتی زندگانی میکنم. قطع نظر ازین شاهزادها بدوک ولینقتان و جزال لاردهل[۱۹] با تمام خاطر جمعی برای تحقیق اخلاق و صداقت و نجابت و تربیت خود میتوانم رجوع نمایم. استدعا میکنم که نواب مستطاب ولیعهد دولت ایران کمترین را ازین بیادبی و زحمت طولانی دادن معاف و معذور فرموده یقین نمایند که من این فخر و آبرو را دارم باینکه هستم با حرمت و تعظیم بسیار نوکر بسیاربسیار مطیع و وفادار و وقف شده نواب مستطاب جناب شما.
جمز آجیلای. در خانه پنجاه سیمی صیمور علیا پورت من اصکور[۲۰] شهر لندن غرهٔ ماه صیپ تمبر[۲۱] ۱۸۲۳ قلمی گردید.»
خون میخورد چو تیغ درن دور هرکه او | یک رو و یک زبان بود از پاک گوهری | |||||
مانند شانه هرکه دو رویست و صد زبان | بر فرق خویش جای دهندش بسر و ری |
- ↑ قرال کلمهایست که از زبانهای سلاو گرفته شده و کلمه Karol روسی بمعنی شاه از همین ماده است و این کلمه در زبان فارسی در قرن اخیر و در زبان ترکی استانبولی هنوز بمعنی شاه و مخصوصا پادشاهان اروپا استعمال شده ولی ازین عبارات پیداست که بمعنی ممالک اروپا نیز استعمال کردهاند.
- ↑ املای قدیم آمریکا در زبان فارسی
- ↑ Naw Hollnde اسم جزیرهٔ اسطرالیا در آن زمان
- ↑ اسم انگلستان در آن زمان چنانکه هنوز هم گاهی در زبان عرب بهمین شکل ادا میشود منتهی با کاف فارسی «انگریز» یا «انگلیز»
- ↑ اسم این شخص معلوم نشد در اصل انگلیسی چه بوده است فقط واضحست که کلمهٔ اول آن James بوده است.
- ↑ ازینجا میتوان احتمال داد که اسم آن روزنامه انگلیسی حاوی این سه مکتوب News London بوده باشد که از جراید قدیم لندن بوده و اینک دیگر انتشار نمییابد و معنی تحت اللفظی اسم آن «اخبار لندن» میشود.
- ↑ اسم دریای خزر بنابر تسمیهء ترکی و مضی تحت اللفظی آن دریای سفیدست (آق بمعنی سفید و دنگز یادکزویا دکیز دریا)
- ↑ این کلمه بمعنی صاحبمنصب میباشد باصطلاح آن زمان ماخوذست از کلمه Officer انگلیسی که از لفظ Officier فرانسه آمده و Offizier در آلمانی و Ofitser در روسی از همان ماده است.
- ↑ بمعنی روزنامه و ماخوذ از لفظ Gazette انگلیسی و فرانسه که بهمین معنیست.
- ↑ با جاقلو بترکی یعنی کسی که پای بلند یا قد بلند دارد و این کلمه اسم پول طلائیست که عیار بسیار کم دارد و هنوز در آذربایجان را بجست و در اصل ترکی «باجاقلی» «یا «بجاقلی» مینویسند
- ↑ اسپانیا یا اسپانی
- ↑ فرانسه
- ↑ سورساتچی یا باملای اصل سیورسائچی ماخوذ از کلمه مغولی «سیورسات» بمعنی تدارکات و آذوقه و «چی» برای نسبت و سیورساتچی باشی همان منصبیست که باصطلاح امروز رئیس مباشرت باید گفت
- ↑ Duc de Wellington سردار معروف قشون انگلیس و فاتح جنگ واترلو
- ↑ ظاهراً این کلمه ترجمه Lieutanant-General است که باصطلاح امروز سپهبد باید ترجمه کرد و از مناصب بزرگ قشون اروپا در آن زمان بوده است.
- ↑ Duc de Clarence یکی از القاب برادران پادشاه انگلستان.
- ↑ Duc de Sussex که آنهم از القاب برادران پادشاه انگلستان بوده
- ↑ Duc de Cambridje که آن نیز از القاب برادران پادشاه انگلستان بوده.
- ↑ اسم این شخص نیز معلوم نشد و احتمال میرود کلمهٔ اول «لارد» همان لفظ Lord انگلیسی باشد. و در آن زمان یکی از سرداران قشون انگلستان بوده است باسم Rowlond Hill General که ممکنست همین شخص باشد
- ↑ High Seymour Portman Square یکی از کوچهای لندن
- ↑ September