پرش به محتوا

شرح حال رجال ایران/میرزا احمدخان علاءالدوله

از ویکی‌نبشته

احمدمیرزا احمد خان پسر محمد رحیم خان قاجار دولو علاءالدوله امیرنظام که از اعاظم اعیان ایران در دربار ناصرالدینشاه بود. پس از فوت پدرش (سلخ ذیقعده ۱۲۹۹ ق.) به لقب علاءالدوله ملقب گردید. محمد حسن خان اعتمادالسلطنه در یادداشتهای روزانه خطی خود مینویسد:

«۳ ذیحجه ۱۲۹۹: لقب علاءالدوله به میرزا احمدخان پسرش که حامل خلعت بود و در فوت پدر آنجا بود داده شد اگر چه مقصود معلوم است منظور گرفتن پولی است از حضرات اما در ظاهر میتوان گفت:

  طفلک نوزاد (نوزاده) را حاجی لقب یا لقب غازی (قاضی) نهی بهر نسب  
  گر بگویند این لقب بهر مدیح چون ندارد این صفت نبود صحیح  

نامبرده در سال ۱۲۸۳ هجری قمری متولد و از سن ۱۶ سالگی پیشخدمت شاه یا

میرزا احمدخان علاءالدوله

رجال دورهٔ سلطنت ناصرالدینشاه، مظفرالدینشاه، محمدعلیشاه و احمدشاه

در این عکس علاءالدوله نفر چهارم میباشد

باصطلاح آن ایام پیشخدمت مخصوص حضور همایون، ریاست سواران زرین کمر، مهدیه و

منصور را داشت. این دسته از سواران جزو عده ای از غلامان کشیک خانه بود و بنا بگفته اعتمادالسلطنه در یادداشتهای روزانه خود عده سواران ابوابجمعی علاءالدوله در سال ۱۲۹۸ قمری سه هزار نفر میشده است. در سال ۱۳۰۳ قمری امیر تومان (سپهبد) و در سال ۱۳۱۳ ق. حاکم زنجان شد. در شیراز (۱۳۲۱ هـ. ق.)، استرآباد کرمانشاه و سایر بلاد ایران نیز حکومت کرده به خشونت طبع و شقاوت معروف بود. اعتمادالسلطنه در یادداشتهای روزانه خود (۱۷ شوال ۱۲۹۸ ق.) راجع به علاءالدوله اینطور مینویسد: «میرزا احمدخان پسر علاءالدوله که جوان بسیار بدذات، بخیل ناپاک، بی أدب ، جسور ، فضول و مفتن است» و نیز مینویسد: «سلخ صفر ۱۳۰۶ ق.: شنیدم علاءالدوله دویست سوار و بیست فراش و میرغضب مأمور بطرفی شدند که غیر معلوم است» همچنین مینویسد:

«غره ربیع‌الاول ۱۳۰۶ ق.: علاءالدوله در این سفر محرمانه که رفته بود آنهائیکه مقصر بودند پول زیاد گرفته بود بجای آنها چند نفر فعله بی‌گناه را آورد که چوب خوردند در انبار حبس نمودند این است وضع دولت و دولتخواهان[۱]».

و نیز مینویسد: «۱۱ ذیقعده ۱۳۰۹ ق: خلاصه از کارهای دیگر اینکه یکی از خوانین شاهسون که یوزباشی یکدسته سوار مهدیه است و سپرده علاءالدوله است در توقف محلات علاءالدوله باین خان فحش زن قحبه میدهد این مرد هم مستقیماً به طویله امین‌السلطان میرود بست مینشیند استعفاء از نوکری میکند که ما شاهسونها از هیچکس قبول این نوع فحش نمیکنیم شاه ما را بدیگری بسپارد علاءالدوله دست پاچه میشود خدمت امین‌السلطان التماس میکند که به شاه عرض نکند از قرار گفته کشیکچی باشی[۲] برادرش شب مبلغ پول زرد به اندرون میفرستد از شاه استدعا میکند که این خان یوزباشی را تنبیه نمایند ساعت چهار شجاع السلطنه[۳] و حاجب الدوله[۴] احضار به سراپرده میشوند حکم میشود به حاجب‌الدوله برو طویله امین السلطان سر یوزباشی و دو نفر نائب او را به برد امین‌السلطان سراسیمه خودش را به سراپرده میرساند و عجز میکند تا از کشتن آن میگذرند حکم میشود یوزباشی را از طویله امین‌السلطان برده منزل میرغضبها زنجیر کنند و دو نفر را با زنجیر ده بیست نفر غلام بانبار تهران میفرستند آن دو به قم نرسیده زنجیر را باز کرده دو اسب از آن بیست سوار گرفته با تفنگ و اسلحه بطرف آذربایجان فرار مینمایند اما یوزباشی زنجیر با اردو حرکت میکند علاءالدوله دسته سوار تابین یوز باشی را که شاهسون هستند احضار کرده بعد از فحش زیاد حکم میکند باقی سوارهای مهدیه دفیله کرده به قطار از جلو این دسته شاهسون عبور کرده که بروی ابن سوارها تف میاندازند طوریکه سر و صورت آنها پوشیده از تف میشود این اول دفعه است که از یک رئیس این نوع حرکت قبیح با تابین دیده میشود خدا عاقبت امور همه را خیر کند». اینکه دولت همیشه در انظار مردم منفور و مورد بغض و عداوت میباشد بواسطه این قبیل جهات و اعمال بی‌رویه است و بدبختانه کمتر اقات عدالت اجتماعی در ایران حکمفرما بوده است. و نیز مینویسد: «۲۹ رمضان ۱۳۱۰ ق.: علاءالدوله غرور جوانی و مکنت زیاد او را مست دارد و دیوانه معنوی است و زیر دمش هم سست نیست بر آشفت و چند فحش[۵] به مجدالدوله داد». ۱۴ شوال ۱۳۱۰ ق. مینویسد: «پریروز مابین دو نفر از نوکران پسر مصطفی قلیخان عرب سهام‌السلطنه دعوائی شده بود یکی کاشی بود و یکی یزدی و کاشی یزدی را کشته بود امروز حکم شد سر کاشی را ببرند و این همه عجله در قتل این شخص نتیجه منازعه (میدان اسب‌دوانی) مجدالدوله و علاءالدوله است یک مردکه بی‌تقصیر را که قتل عمدی نکرده است میکشند تا این قبیل دیوانه‌ها مثل مجدالدوله و علاءالدوله متنبه شوند» در سال ۱۳۱۴ ھ.ق. حاکم خوزستان شد در سال ۱۳۱۷ حاکم گرگان و در سال ۱۳۱۹ بحکومت مازندران منصوب گردید و در سال ۱۳۲۰ ھ. ق. حاکم کرمانشاه شد و سپس در اواخر همین سال استاندار فارس گردید.

در سال ۱۳۲۳ قمری که حاکم تهران بود بهای قند، بواسطه جنگ روس و ژاپن، گران شد یعنی از یکمن ۵ ریال به هشت ریال رسید و قدری هم کمیاب شد. علاءالدوله جمعی از تجار قندفروش را به اداره حکومتی خواست و پس از پرخاش زیاد بهر یک از آنان، آنها را بچوب بست و این عمل وی باعث تعطیل بازار و اجتماع بازرگانان، در مسجد شاه گردید و زمزمه خواستن عدالتخانه از این جا برخاست که سرانجام بمشروطیت منتهی گردید. م. ق.هدایت (مخبرالسلطنه) در صفحه۱۸۷ کتاب خاطرات و خطرات تألیف خودزیر عنوان مقدمات مشروطیت در این باب چنین گوید: «قند در تهران گران شد، علاءالدوله حاکم تهران است و مردی بی‌پروا، به کاروانسرا رفت، حکم کرد، از دکان سید هاشم و سید حسن، قندی که بود بیرون بریزند و بمردم تقسیم کنند (۱۴ شوال ۲۳) نرخ روی قند گذاردند تا اینجا شاید بهانه برای آشوب نمیشد زدن سید هاشم و سید حسن رشته بدست مدعیان داد» در همین سال دولت او را از حکومت تهران معزول و بجای وی سلطانحسین میرزا نیرالدوله را منصوب نمود علاءالدوله در سال ۱۳۲۵ قمری برای بار دوم بحکومت فارس بجای حسین قلیخان نظام‌السلطنه مافی تعیین شد و چون اهالی شیراز، مخصوصاً مرحوم سید عبدالحسین لاری که خیلی عنوان پیدا کرده بود، با آمدن او بفارس مخالفت شدیدی ابراز داشتند از این جهت حکومت او سر نگرفت و خودش نیز از رفتن بفارس منصرف گردید. و عوض وی غلامحسین غفاری صاحب اختیار که قبلا ملقب به وزیر مخصوص و امین خلوت بود بسمت ایالت فارس تعیین و فرستاده شد. در ذیقعده ۱۳۲۵ قمری او و برادرش معین‌الدوله بر حسب امر محمدعلیشاه در دربار (در آبدارخانه) زندانی گردیدند و شاه در نظر داشت که علاءالدوله را اعدام کند لکن علیرضاخان عضدالملک از رجال محترم آن زمان خود را بمیان انداخته و از داماد خود در نزد شاه وساطت کرد و در آبدارخانه توقف نمود و منتظر عفو شاه شد تا اینکه شاه محض خاطر عضدالملک او را بخشیده و با برادرش آزاد گردید لکن بعد در سال ۱۳۲۶ ق. که محمد علیشاه جمعی از اعیان از آن جمله علاءالدوله را برای مذاکره بباغ شاه دعوت کرده بود هنگام خروج از باغ شاه او را با جلال‌الدوله و سردار منصور بازداشت کرد و سپس هر سه نفر به فیروزکوه تبعید گردیدند و هنگامیکه علاءالدوله از تبعیدگاه باز میگشت، محمد علیشاه برای استمالت از وی کالسکه مخصوص خود را فرستاد که وارد تهران شود. در سال ۱۳۲۶ هـ. ق. بخانه او بمبی پرتاب شد. محمود محمود در این باب، در یادداشتهای خود، چنین مینویسد: «نقشه کشتن میرزا علی اصغر خان اتابک و بمب انداختن در خانه علاءالدوله و سوء قصد به محمدسید حسن علیشاه را حیدرخان عمواوغلی کشید و پیروان او اجراء کردند. این کارها با نظر و تصویب تقی‌زاده انجام میگرفت» علاءالدوله از افراد و رجالی است که مورد سوءظن هر دو طرف ملت و دولت بوده است و موقعی که به برلن برای دیدن برادرش احتشام‌السلطنه آمده بود نامزد ایالت آذربایجان گردید بعد بتهران آمد که به آذربایجان برود با همه کوشش زیادی که میکرد حکومتش صورت نگرفت.

در سال ۱۳۲۹ هـ. ق. که مستر شوستر آمریکایی رئیس خزانه یا مستشار مالی ایران برای اصلاحات مالیه در تهران مشغول بود یکی از کارهای اولیه او وصول مالیاتهای عقب‌افتاده که در نزد اغلب از اعیان ایران بود و در آن میانه یکی از ملاکین عمده هم علاءالدوله که علناً بر خلاف قوانین مصوبه مجلس شورای ملی و قوای دولتی ضدیت مینمود و بهمراهی سفارس روس و پشتیبانی صمصام‌السلطنه نخست وزیر وقت در تهران بر ضد مستر شوستر مشغول دسیسه‌کاری شد در تاریخ نهم ذیحجه ۱۳۲۹ هـ. ق. در موقع انقلاب تهران که ناشی از اتمام حجت (اولتیماتوم) دولت روس بود در ۹ ذیحجه همین سال هنگامیکه میخواست سوار کاسکه خود شود در جلو خانه‌اش در خیابان لاله‌زار بضرب گلوله مجاهدی کشته شد.


  1. این فقره اشاره به سفر محرمانه علاءالدوله بساوه برای دستگیری عده‌ای مقصر است.
  2. عبدالله خان ناظم السلطنه
  3. محمدباقرخان
  4. حسینعلیخان برادر علاءالدوله
  5. در میدان اسب‌دوانی.