شرح حال رجال ایران/ابوالفتحخان واخشتویی
ابوالفتح ابوالفتح از خاندان واخشتو خان بوده و در سال ۱۱۳۵ ه. ق. از جانب شاه طهماسب دوم، پسر شاه سلطانحسین صفوی، بحکومت شوشتر که آباء و اجداد او نیز از سال ۱۰۴۲ ه. ق. پس از قتل امام قلی خان، پسر اللهوردی خان، حکومت مزبور را دارا شدند برقرار گردید. در سال ۱۱۳۲ قمری که صفی میرزای دروغی، در میان ایل بختیاری خروج کرد، و برای گرفتن شوشتر آمد، ابوالفتحخان او را دستگیر نمود لکن مردم شوشتر و دزفول، مخصوصاً طایفه آل کثیر، بطرفداری او بر خاسته، به ابوالفتح خان سخت گرفتند، تا جائیکه شیخ فارس، رئیس طایفه آل کثیر، شوشتر را تصرف کرد و ابوالفتحخان ناگزیر شد که به بختیاری فرار کند و صفی میرزای ساختگی حکومت شوشتر و دزفول را بشیخ فارس داد و ابوالفتح خان همینطور سرگردان و آواره بود تا اینکه طهماسب قلی خان افشار (نادر شاه)، در سال ۱۱۴۲ هجری قمری، پس از نظم دادن بحدود فارس و افغانان را بکلی از آن حدود قلع و قمع نمودن آهنگ خوزستان نمود و برای هر یک از شهرها حاکمی از جانب خود تعیین کرده و برای نبرد با عثمانیها بطرف بینالنهرین (عراق) حرکت کرد و از جمله حکام ابوالفتح خان بود که بسمت حکومت شوشتر منصوبش کرد. ابوالفتح خان مدت سه سال و اندی حاکم شوشتر بود و طهماسب قلی پس از عزل شاه طهماسب از سلطنت عباسقلی بک نامی را، در سنه ۱۱۴۴ قمری[۱]، بجای او، بحکومت شوشتر فرستاد. ابوالفتح خان، مانند اکثر معزولین، از این عمل چندان خوشش نیامد و باطناً رنجیده خاطر گشت، لکن دم نزد و چیزی نگفت. طهماسب قلی خان در سال ۱۱۴۴ ق. پس از شکست از توپال عثمان پاشا در کرکوک (برخی از مورخین سنه ۱۱۴۴ را ۱۱۴۶ ق. ذکر کردهاند)، و عقبنشینی بهمدان، دوباره تهیه جنگ را با عثمانیها دید و جمعی از ولات و حکام را، با سپاه ابوابجمعی خود، بهمدان احضار نمود. از جمله ولات محمدخان بلوچ والی خوزستان بود. محمدخان در موقع عزیمت ابوالفتحخان حاکم سابق شوشتر را هم با خود آورد لکن از وسط راه بعلت اینکه طهماسب قلی خان در غیابش جانشینی برای او تعیین کرده و فرستاده بود، دو دله شده، دوباره باتفاق ابوالفتح خان به خوزستان برگشت، و در حین بازگشت برای اینکه انقلابی در آنحدود راه بیاندازند و فکر و خیال طهماسب قلی خان، از این راه مشوش گردد و سرانجام کارها به ضرر او تمام شود، جلوداری را بعنوان جارچی وادار نمودند که بجلو رفته شکست مجدد طهماسب قلی خان را از عثمانیان گوشزد مردم نماید و بآنان بگوید، و وانمود کند، که لشگریان او پاک از اطرافش پراکنده شده و خود او نیز ناپدید گشته است. مردم شوشتر هم این قبیل اراجیف را باور کرده آنان را پذیره شدند و با موافقت کامل هر دو را بشهر راه دادند، و در موقعیکه محمد خان برای گرفتن شیراز بآن سمت عازم میشد ابوالفتح خان، موافق جدی خویش را، با دادن اختیاراتی، از جانب خود حاکم شوشتر نمود.
طهماسب قلیخان نائبالسلطنه پس از شکست دادن کامل به عثمانیها و فتوحات نمایانی در بینالنهرین، در سال ۱۱۴۵ ق.، به خوزستان مراجعت کرد و در بدو ورود لشگری به سرکردگی نجف سلطان از لرستان به شوشتر فرستاد. ابوالفتحخان او را بشهر راه نداده، و از روی نادانی و بیخردی، در استحکامات برج و باروی شهر کوشید و حاضر به نبرد نائب السلطنه گردید. طهماسبقلی خان برای بردن پیام و دادن اندرز به ابوالفتحخان و شوشتریان دوباره اسلمس بک را فرستاد و او با چرب زبانی آنان را بکلی رام کرده نجف سلطان را دعوت کرد که بشهر وارد شود. در این بین خود طهماسب قلی خان هم پس از ۹ روز درنگ در هویزه شبانه بشوشتر رسید و داخل شهر شد و نسبت بکار زشت ابوالفتح خان و شوشتریان بسیار خشمگین بود، و پس از بازپرسی، بلشگریانش دستور داد، بدون اینکه کسی کشته شود، شهر شوشتر را پاک تاراج نمایند و آنها هم، بخانههای شوشتریان بخت برگشته ریخته، علاوه بر تاراج دارائی آنان، فجایع زیاد و اعمال قبیحی را مرتکب شدند و خیلی بدتر از مرگ و کشته شدن بود (طرز مملکتداری در ممالک مشرق زمین) و این رفتار زشت طهماسب قلیخان (نادر شاه) با اهالی مملکت خود آغاز اولین عصبانیت اوست که بعدها بتدریج و وضع بسیار شدیدتری نمودار میشود.
نادر پس از دو روز توقف در شوشتر و ارتکاب باعمال زشت نسبت به هموطنان خویش نجف سلطان را بحکومت شوشتر تعیین کرده و خودش برای دفع محمد خان بلوچ آهنگ فارس نمود. ابوالفتح خان و چند نفر از سردستگان شورشیان را همراه برد و چون به رام هرمز رسید ابوالفتح خان را با خواجه حسین نامی، در سال ۱۱۴۵ قمری، بکشت.
- ↑ بعضی از مورخین عزل شاه طهماسب صفوی را در سال ۱۱۴۴ و برخی دیگر در سال ۱۱۴۵ ه. ق. ذکر نمودهاند.