شبستری (گلشنراز)/قدیم و محدث از هم خود جدا نیست
ظاهر
قدیم و محدث از هم خود جدا نیست | که از هستی است باقی دائما نیست | |||||
همه آن است و این مانند عنقاست | جز ازحق جمله اسم بیمسماست | |||||
عدم موجود گردد این محال است | وجود از روی هستی لایزال است | |||||
نه آن این گردد و نه این شود آن | همه اشکال گردد بر تو آسان | |||||
جهان خود جمله امر اعتباری است | چو آن یک نقطه که اندر دور ساری است | |||||
برو یک نقطهی آتش بگردان | که بینی دایره از سرعت آن | |||||
یکی گر در شمار آید به ناچار | نگردد واحد از اعداد بسیار | |||||
حدیث «ما سوی الله» را رها کن | به عقل خویش این را زان جدا کن | |||||
چه شک داری در آن کین چون خیال است | که با وحدت دویی عین محال است | |||||
عدم مانند هستی بود یکتا | همه کثرت ز نسبت گشت پیدا | |||||
ظهور اختلاف و کثرت شان | شده پیدا ز بوقلمون امکان | |||||
وجود هر یکی چون بود واحد | به وحدانیت حق گشت شاهد |