شبستری (گلشنراز)/در آلا فکر کردن شرط راه است
ظاهر
در آلا فکر کردن شرط راه است | ولی در ذات حق محض گناه است | |||||
بود در ذات حق اندیشه باطل | محال محض دان تحصیل حاصل | |||||
چو آیات است روشن گشته از ذات | نگردد ذات او روشن ز آیات | |||||
همه عالم به نور اوست پیدا | کجا او گردد از عالم هویدا | |||||
نگنجد نور ذات اندر مظاهر | که سبحات جلالش هست قاهر | |||||
رها کن عقل را با حق همی باش | که تاب خور ندارد چشم خفاش | |||||
در آن موضع که نور حق دلیل است | چه جای گفتگوی جبرئیل است | |||||
فرشته گرچه دارد قرب درگاه | نگنجد در مقام «لی مع الله» | |||||
چو نور او ملک را پر بسوزد | خرد را جمله پا و سر بسوزد | |||||
بود نور خرد در ذات انور | به سان چشم سر در چشمه خور | |||||
چو مبصر با بصر نزدیک گردد | بصر ز ادراک آن تاریک گردد | |||||
سیاهی گر بدانی نور ذات است | به تاریکی درون آب حیات است | |||||
سیه جز قابض نور بصر نیست | نظر بگذار کین جای نظر نیست | |||||
چه نسبت خاک را با عالم پاک | که ادراک است عجز از درک ادراک | |||||
سیه رویی ز ممکن در دو عالم | جدا هرگز نشد والله اعلم | |||||
سواد الوجه فی الدارین درویش | سواد اعظم آمد بی کم و بیش | |||||
چه میگویم که هست این نکته باریک | شب روشن میان روز تاریک | |||||
در این مشهد که انوار تجلی است | سخن دارم ولی نا گفتن اولی است |