شاهنامه/پادشاهی شاپور سوم
< شاهنامه
چو شاپور بنشست بر جای عم | از ایران بسی شاد و بهری دژم | |||||
چنین گفت کای نامور بخردان | جهاندیده و رایزن موبدان | |||||
بدانید کان کس که گوید دروغ | نگیرد ازین پس بر ما فروغ | |||||
دروغ از بر ما نباشد ز رای | که از رای باشد بزرگی به جای | |||||
همان مر تن سفله را دوستدار | نیابی به باغ اندرون چون نگار | |||||
سری را کجا مغز باشد بسی | گواژه نباید زدن بر کسی | |||||
زبان را نگهدار باید بدن | نباید روان را به زهر آژدن | |||||
که بر انجمن مرد بسیار گوی | بکاهد به گفتار خود آبروی | |||||
اگر دانشی مرد راند سخن | تو بشنو که دانش نگردد کهن | |||||
دل مرد مطمع بود پر ز درد | به گرد طمع تا توانی مگرد | |||||
مکن دوستی با دروغ آزمای | همان نیز با مرد ناپاکرای | |||||
سرشت تن از چار گوهر بود | گذر زین چهارانش کمتر بود | |||||
اگر سفلهگر مرد با شرم و راد | به آزادگی یک دل و یک نهاد | |||||
سیم کو میانه گزیند ز کار | بسند آیدش بخشش کردگار | |||||
چهارم که بپراگند بر گزاف | همی دانشی نام جوید ز لاف | |||||
دو گیتی بیابد دل مرد راد | نباشد دل سفله یک روز شاد | |||||
بدین گیتی او را بود نام زشت | بدان گیتیاندر نیابد بهشت | |||||
دو گیتی نیابد دل مرد لاف | که بپراگند خواسته بر گزاف | |||||
ستوده کسی کو میانه گزید | تن خویش را آفرین گسترید | |||||
شما را جهانآفرین یار باد | همیشه سر بخت بیدار باد | |||||
جهاندارمان باد فریادرس | که تخت بزرگی نماند به کس | |||||
بگفت این و از پیش برخاستند | ز یزدان برو آفرین خواستند | |||||
چو شد سالیان پنج بر چار ماه | بشد شاه روزی به نخچیرگاه | |||||
جهان شد پر از یوز و باران و سگ | چه پرنده و چند تازان به تگ | |||||
ستاره زدند از پی خوابگاه | چو چیزی بخورد و بیاسود شاه | |||||
سه جام می خسروانی بخورد | پراندیشه شد سر سوی خواب کرد | |||||
پراگنده گشتند لشکر همه | چو در خواب شد شهریار رمه | |||||
بخفت او و از دشت برخاست باد | که کس باد ازان سان ندارد به یاد | |||||
فروبرده چوب ستاره بکند | بزد بر سر شهریار بلند | |||||
جهانجوی شاپور جنگی بمرد | کلاه کیی دیگری را سپرد | |||||
میاز و مناز و متاز و مرنج | چه تازی به کین و چه نازی به گنج | |||||
که بهر تو اینست زین تیرهگوی | هنر جوی و راز جهان را مجوی | |||||
که گر بازیابی به پیچی بدرد | پژوهش مکن گرد رازش مگرد | |||||
چنین است کردار این چرخ تیر | چه با مرد برنا چه با مردپیر |