پرش به محتوا

سیف فرغانی (قصاید و قطعات)/خسروا خلق در ضمان تواند

از ویکی‌نبشته
سیف فرغانی (قصاید و قطعات) از سیف فرغانی
(خسروا خلق در ضمان تواند)
  خسروا خلق در ضمان تواند طالب سایه‌ی امان تواند  
  غافل از کار خلق نتوان بود که بسی خلق در ضمان تواند  
  ظلمها می‌رود بر اهل زمان زین عوانان که در زمان تواند  
  چون نوایب هلاک خلق شدند این جماعت که نایبان تواند  
  هیچ کس را نماند آسایش تا چنین ناکسان کسان تواند  
  مایه بستان ازین چنین مردم کز پی سود خود زیان تواند  
  بر کن آتش چو پیهشان بگداز ز آنکه فربه بب و نان تواند  
  با تو در ملک گشته‌اند شریک راست، گویی برادران تواند  
  دست ایشان ز ملک کوته کن ور چو انگشت تو از آن تواند  
  رومیان همچو گوسپند از گرگ همه در زحمت از سگان تواند  
  همچو سگ قصد نان ما دارند گربگانی که گرد خوان تواند  
  یا چو سگ پای آدمی گیرند همچو سگ سر بر آستان تواند  
  کام خود می‌کنند شیرین لیک عاقبت تلخی دهان تواند  
  مردم از سیم و زر چو صفر تهی از رقوم قلم زنان تواند  
  به زبانشان نظر مکن زنهار که به دل دشمنان جان تواند  
  دعوی دوستی کنند ولیک دوستان تو دشمنان تواند  
  تو به رفعت، سپاه تو به اثر آسمانی و اختران تواند  
  در زمین مشتری اثر بایند اخترانی کز آسمان تواند  
  نیکویی کن که نیکوان به دعا از حوادث نگاهبان تواند  
  در زوایای مملکت پیران داعی دولت جوان تواند  
  ناصحان همچو سیف فرغانی سوی فردوس رهبران تواند  
  آن که منبر نشین موعظتند به سوی خلد نردبان تواند  
  تا که بر نطع مملکت ای شاه دو سه استیزه‌رو رخان تواند  
  اسب دولت به سر درآید زود کاین سواران پیادگان تواند