سیف فرغانی (قصاید و قطعات)/حسن هر جا که در جهان برود
ظاهر
حسن هر جا که در جهان برود | عشق در پی چو بیدلان برود | |||||
حسن هر جا به دلستانی رفت | عشق بر کف نهاده جان برود | |||||
حسن لیلی صفت چو حکمی کرد | عشق مجنون سلب بر آن برود | |||||
در پی حسن دلربا هر روز | عشق بیبال جان فشان برود | |||||
گر تو شرح کتاب حسن کنی | مهر و مه چون ورق در آن برود | |||||
هر چه در مکتب خبر علم است | جمله بر تختهی عیان برود | |||||
نقطهی عشق اگر پذیرد بسط | بت به مسجد فغان کنان برود | |||||
عشق خورشید و بود ما سایه است | هر کجا این بیاید آن برود | |||||
سر عشقم چو بر زبان آمد | گر بگویم مرا زبان برود | |||||
رهنورد بیان چو سربکشد | ترسم از دست من عنان برود | |||||
به سخن گفتم از دل تنگم | انده حسن دلستان برود | |||||
بر من این داغ از آتش عشق است | که به آب از من این نشان برود | |||||
دل که فرمانش بر جهان برود | کرد حکمی که جان بر آن برود | |||||
گرد میدان انفس و آفاق | همچو گویی به سر دوان برود | |||||
از نشانهای او دل است آگاه | هر کجا دل دهد نشان برود ... |