سیف فرغانی (قصاید و قطعات)/ای ز لعل تو چاشنی قند و شکر
ظاهر
ای ز لعل تو چاشنی قند و شکر | وی ز نور رخ تو روشنی شمس و قمر | |||||
خسرو ملک جمالی تو و اندر سخنم | ذکر شیرینی تو هست چو در آب شکر | |||||
سر خود نیست دلی را که تو باشی مطلوب | غم جان نیست کسی را که تو باشی دلبر | |||||
دختر نعش گواهی نتواند دادن | که چنو زاده بود مادر ایام پسر | |||||
در همه نوع چو تو جنس بیابند ولیک | به نکویی نبود جنس تو از نوع بشر | |||||
به جمال تو درین عهد نیامد فرزند | وگرش ماه بود مادر و خورشید پدر | |||||
حسن ازین پیش همی بود چو معنی پنهان | پس ازین روی تو شد صورت او را مظهر | |||||
آفتابی تو و هر ذره که یابد نظرت | نورش از پرتو خورشید نباشد کمتر | |||||
رنگ از عارض گلگون تو گیرد لاله | بوی از طرهی مشکین تو دارد عنبر | |||||
گل رو خوب به حسن است ولی دارد حسن | از گل روی تو زینت چو درختان ز زهر | |||||
نظر چشم کس ادراک نخواهد کردن | حسن رویت که درو خیره شود چشم نظر | |||||
با چنین حسن و جمال ار به خودش راه دهی | از تو آراسته گردد چو عروس از زیور ... |