سلمان ساوجی/جمشید و خورشید/ای در هوای معرفت قدرتت چو باز
ظاهر
ای در هوای معرفت قدرتت چو باز
سیمرغ چشم بازو خرد چشم دوخته
در شهپر جلال تو ارباب بال را
پرهای فکر ریخته و بال سوخته
گردون به طوق شوق تو گردن افراخته
آتش به داغ طوع تو خود را فروخته
لطفت به یکدم و هم قهرت به یک نفس
باغ بهشت و آتش دوزخ افروخته