رباعیهای مهستی گنجوی/رباعی شمارهٔ ۱۹
ظاهر
گفتم که لبم به بوسهای مهمان است | گفتا که بهای بوسهٔ من جان است | |||||
عقل آمد و در پهلوی من زد انگشت | یعنی که خموش، بیع … که ارزان است |
گفتم که لبم به بوسهای مهمان است | گفتا که بهای بوسهٔ من جان است | |||||
عقل آمد و در پهلوی من زد انگشت | یعنی که خموش، بیع … که ارزان است |