دیوان شمس/یاران سحر خیزان تا صبح کی دریابد
ظاهر
یاران سحر خیزان تا صبح کی دریابد | تا ذره صفت ما را کی زیر و زبر یابد | |||||
آن بخت که را باشد کید به لب جویی | تا آب خورد از جو خود عکس قمر یابد | |||||
یعقوب صفت کی بود کز پیرهن یوسف | او بوی پسر جوید خود نور بصر یابد | |||||
یا تشنه چو اعرابی در چه فکند دلوی | در دلو نگارینی چون تنگ شکر یابد | |||||
یا موسی آتش جو کرد به درختی رو | آید که برد آتش صد صبح و سحر یابد | |||||
در خانه جهد عیسی تا وارهد از دشمن | از خانه سوی گردون ناگاه گذر یابد | |||||
یا همچو سلیمانی بشکافد ماهی را | اندر شکم ماهی آن خاتم زر یابد | |||||
شمشیر به کف عمر در قصد رسول آید | در دام خدا افتد وز بخت نظر یابد | |||||
یا چون پسر ادهم راند به سوی آهو | تا صید کند آهو خود صید دگر یابد | |||||
یا چون صدف تشنه بگشاده دهان آید | تا قطره به خود گیرد در خویش گهر یابد | |||||
یا مرد علف کش کو گردد سوی ویرانها | ناگاه به ویرانی از گنج خبر یابد | |||||
ره رو بهل افسانه تا محرم و بیگانه | از نور الم نشرح بیشرح تو دریابد | |||||
هر کو سوی شمس الدین از صدق نهد گامی | گر پاش فروماند از عشق دو پر یابد |