دیوان شمس/گویند شاه عشق ندارد وفا دروغ
ظاهر
گویند شاه عشق ندارد وفا دروغ | گویند صبح نبود شام تو را دروغ | |||||
گویند بهر عشق تو خود را چه میکشی | بعد از فنای جسم نباشد بقا دروغ | |||||
گویند اشک چشم تو در عشق بیهدهست | چون چشم بسته گشت نباشد لقا دروغ | |||||
گویند چون ز دور زمانه برون شدیم | زان سو روان نباشد این جان ما دروغ | |||||
گویند آن کسان که نرستند از خیال | جمله خیال بد قصص انبیا دروغ | |||||
گویند آن کسان که نرفتند راه راست | ره نیست بنده را به جناب خدا دروغ | |||||
گویند رازدان دل اسرار و راز غیب | بیواسطه نگوید مر بنده را دروغ | |||||
گویند بنده را نگشایند راز دل | وز لطف بنده را نبرد بر سماع دروغ | |||||
گویند آن کسی که بود در سرشت خاک | با اهل آسمان نشود آشنا دروغ | |||||
گویند جان پاک از این آشیان خاک | با پر عشق برنپرد بر هوا دروغ | |||||
گویند ذره ذره بد و نیک خلق را | آن آفتاب حق نرساند جزا دروغ | |||||
خاموش کن ز گفت وگر گویدت کسی | جز حرف و صوت نیست سخن را ادا دروغ |