دیوان شمس/گوش من منتظر پیام تو را
ظاهر
گوش من منتظر پیام تو را | جان به جان جسته یک سلام تو را | |||||
در دلم خون شوق میجوشد | منتظر بوی جوش جام تو را | |||||
ای ز شیرینی و دلاویزی | دانه حاجت نبوده دام تو را | |||||
کرده شاهان نثار تاج و کمر | مر قبای کمین غلام تو را | |||||
ز اول عشق من گمان بردم | که تصور کنم ختام تو را | |||||
سلسلهام کن به پای اشتر بند | من طمع کی کنم سنام تو را | |||||
آنک شیری ز لطف تو خوردست | مرگ بیند یقین فطام تو را | |||||
به حق آن زبان کاشف غیب | که به گوشم رسان پیام تو را | |||||
به حق آن سرای دولت بخش | بنمایم ز دور بام تو را | |||||
گر سر از سجده تو سود کند | چه زیانست لطف عام تو را | |||||
شمس تبریز این دل آشفته | بر جگر بسته است نام تو را |