دیوان شمس/گفتا که کیست بر در گفتم کمین غلامت
ظاهر
گفتا که کیست بر در گفتم کمین غلامت | گفتا چه کار داری گفتم مها سلامت | |||||
گفتا که چند رانی گفتم که تا بخوانی | گفتا که چند جوشی گفتم که تا قیامت | |||||
دعوی عشق کردم سوگندها بخوردم | کز عشق یاوه کردم من ملکت و شهامت | |||||
گفتا برای دعوی قاضی گواه خواهد | گفتم گواه اشکم زردی رخ علامت | |||||
گفتا گواه جرحست تردامنست چشمت | گفتم به فر عدلت عدلند و بیغرامت | |||||
گفتا که بود همره گفتم خیالت ای شه | گفتا که خواندت این جا گفتم که بوی جانت | |||||
گفتا چه عزم داری گفتم وفا و یاری | گفتا ز من چه خواهی گفتم که لطف عامت | |||||
گفتا کجاست خوشتر گفتم که قصر قیصر | گفتا چه دیدی آن جا گفتم که صد کرامت | |||||
گفتا چراست خالی گفتم ز بیم رهزن | گفتا که کیست رهزن گفتم که این ملامت | |||||
گفتا کجاست ایمن گفتم که زهد و تقوا | گفتا که زهد چه بود گفتم ره سلامت | |||||
گفتا کجاست آفت گفتم به کوی عشقت | گفتا که چونی آن جا گفتم در استقامت | |||||
خامش که گر بگویم من نکتههای او را | از خویشتن برآیی نی در بود نه بامت |