دیوان شمس/گر نه تهی باشدی بیشترین جویها
ظاهر
گر نه تهی باشدی بیشترین جویها | خواجه چرا میدود تشنه در این کویها | |||||
خم که در او باده نیست هست خم از باد پر | خم پر از باد کی سرخ کند رویها | |||||
هست تهی خارها نیست در او بوی گل | کور بجوید ز خار لطف گل و بویها | |||||
با طلب آتشین روی چو آتش ببین | بر پی دودش برو زود در این سویها | |||||
در حجب مشک موی روی ببین اه چه روی | آنک خدایش بشست دور ز روشویها | |||||
بر رخ او پرده نیست جز که سر زلف او | گاه چو چوگان شود گاه شود گویها | |||||
از غلط عاشقان از تبش روی او | صورت او میشود بر سر آن مویها | |||||
هی که بسی جانها موی به مو بستهاند | چون مگسان شستهاند بر سر چربویها | |||||
باده چو از عقل برد رنگ ندارد رواست | حسن تو چون یوسفیست تا چه کنم خویها | |||||
آهوی آن نرگسش صید کند جز که شیر | راست شود روح چون کژ کند ابرویها | |||||
مفخر تبریزیان شمس حق بیزیان | توی به تو عشق توست باز کن این تویها |