دیوان شمس/گر من از اسرار عشقش نیک دانا بودمی
ظاهر
گر من از اسرار عشقش نیک دانا بودمی | اندر آن یغما رفیق ترک یغما بودمی | |||||
ور چو چشم خونی او بودمی من فتنه جوی | در میان حلقههای شور و غوغا بودمی | |||||
گر ضمیر هر خسی ما را نخستی در جهان | در سر و دلها روان مانند سودا بودمی | |||||
گر نه هر روزی ز برجی سر فروکردی مهم | جا نگردانیدمی هرگز به یک جا بودمی | |||||
من نکردم جلدیی با عشق او کان آتشش | آب کردی مر مرا گر سنگ خارا بودمی | |||||
گر نکاهیدی وجودم هر دمی از درد عشق | من نه عاشق بودمی من کارافزا بودمی | |||||
گر نه موج عشق شمس الدین تبریزی بدی | کو مرا بر میکشد در قعر دریا بودمی |