دیوان شمس/گر عاشقی از جان و دل جور و جفای یار کش
ظاهر
گر عاشقی از جان و دل جور و جفای یار کش | ور زانک تو عاشق نهای رو سخره میکن خار کش | |||||
جانی بباید گوهری تا ره برد در دلبری | این ننگ جانها را ز خود بیرون کن و بر دار کش | |||||
گاهی بود در تیرگی گاهی بود در خیرگی | بیزار شو زین جان هله بر وی خط بیزار کش | |||||
خود را مبین در من نگر کز جان شدستم بیاثر | مانند بلبل مست شو زو رخت بر گلزار کش | |||||
این کره تند فلک از روح تو سر میکشد | چابک سوار حضرتی این کره را در کار کش | |||||
چون شهسوار فارسی خربندگی تا کی کنی | ننگت نمیآید که خر گوید تو را خروار کش | |||||
همچون جهودان میزیی ترسان و خوار و متهم | پس چون جهودان کن نشان عصابه بر دستار کش | |||||
یا از جهودی توبه کن از خاک پای مصطفی | بهر گشاد دیده را در دیده افکار کش |